پارت بیست و هشتم🧑‍⚕️🏥

158 26 13
                                    

CHAN

چان:چیییییی؟

با دادی که کشیدم همه اهالی خونه برگشتن و به من نگاه کردن!
برگشتم و به هوسوک نگاه کردم که داشت بهم می‌خندید!

چشم غره ای بهش رفتم و سرم رو به طرف بقیه چرخوندم و گفتم:د....دستشویی کجاست؟

غریبه:ته راهرو هست!

سری تکون دادم و سرم رو به طرف هوسوک برگردوندم و گفتم:توهم بیا!

اولش عصبی نگاهم کرد ولی وقتی دید راهی ندارد بلند شد و همراهم اومد!

چان:من این کارو نمیکنم!

پوزخندی بهم زد و گفت:وقتی که مثل قهرمانان بلند شدی باید به اینجا شم فکر میکردی!

چشمام رو گرد کردم و گفتم:من از کجا باید میدونستم راه مدفوعش بسته شده؟

درست فهمیدید!
اون مردی که این همه مسخره بازی راه انداخت و ما دوتا رو از تپه و کوه بالا برد بخاطر این بود که راه مدفوع کردن پدر پیرش بسته بود!
و حالا از من انتظار دارن راهش رو باز کنم!(امیدوارم که چیزی نخورده باشید:)

سوک:به من ربطی نداره خودت خواستی بیایی اینجا الان هم اومدی برو کارت رو انجام بده دیگه!

چان:اصلا خودت چرا نمیری انجام بدی؟

چشمی چرخوند‌ و گفت:من که دکتر نیستم پرستارم!بلد نیستم!

کلافه دستی توی موهام کشیدم و گفتم:من آلفای خشنم آخه چجوری اینکار رو انجام بدم؟ابهتم می‌ره زیر سوال!

هوسوک برای بار دوم چشمی چرخوند و بهم تنه ای زد و رفت!

چان:کجا؟

سوک:بیرون!نمیخوم شاهد همچین صحنه ای باشم!

و از خونه رفت بیرون!

منم هرچی فحش بلد بودم بار اون مرده و پیرمرده کردم و بعدش رفتم داخل دستشویی تا دستم رو بشورم و آماده بشم!

NAMJOON

به راحتی میتونستم ببینم که هروقت نگاهش بهم میوفته سرخ میشه و دست و پاش رو گم می‌کنه و این برای من و گرگم زیادی لذت بخش بود!

بوهیون:فکر نکنم دوست دخترت از اینکه به بقیه امگاها اینجوری نگاه میکنی خوشحال بشه!

وقتی صدای نحسش رو شنیدم گرگم دلش میخواست من بلند بشم و سرش رو بگیرم بکوبم به میز که دیگه همچین غلط اضافی نخوره!

ولی برخلافش نگاهم رو از جین گرفتم و دادم به بوهیون وگفتم:چی میگی دوست دخترم کجا بود؟

بعد از حرفم نگاهم رو ازش گرفتم و به برگه های جلوم دادم!

پوزخند صدا داری زد و گفت:و الانم داری وجود جیسو رو انکار می‌کنی!جالبه!

نگاه عصبیم رو پرتش کردم و گفتم:کی گفته جیسو دوست دختر منه؟

love hospitalTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon