J_HOPE
روی نیمکت توی محوطه بیرونی بیمارستان نشسته بودم دستام رو روی چشمام گذاشته بودم
بازم یاد اون خاطره تلخ افتادم از اون قضیه چند سال میگذشت ولی من بعضی وقتا خوابشو میدیدم!
دستی رو شونه ام نشست دستمو از روی چشمام برداشتم که با بطری اب جلوی چشمام روبه رو شدم!
سرمو بالا آوردم و چان رو دیدم که بطری رو جلوی چشمام تکون میداد!
وقتی دید بطری رو نمیگیرم دستمو گرفت و بطری رو گذاشت توی دستم و کنارم نشست!
بی حوصله سر بطری رو باز کردم و کمی آب رو خوردم!چان:بهتری؟
سوک:اره!
کمی این پا و اون پا کرد و ولی در آخر گفت:هوسوکا من متأسفم واقعا نمیخواستم اون حرفا رو بزنم!
سوک:مهم نیست! اشکالی نداره
چان:پس به عنوان عذر خواهی میایی بریم کافه؟
سوک:لازم نی....
حرفامو قطع کرد و گفت:لطفا بیا!
یکم مردد بودم به قیافش نگاه کردم در آخر گفتم:خیلی خب باشه میام!
و لبخندی بهم زد
این لبخندشو اولین باره که میبینم انگار لبخند واقعیشه واز ته قلبش این لبخند رو میزنه!حتی وقتی میدیدم با بقیه لاس میزد و میخندید اینجوری لبخند نمیزد!
JIN
اعصابم خورد بود اون از اتفاقی که صبح افتاد اینم از الان که باهاش توی یه ماشین بودم
یعنی من ریدم تو شانسم!
وقتی داشتم جدو آباد شانسم رو فحش میدادم دردی توی شکمم حس کردم و کمی بعدش خیسی بین پاهام رو حس کردم!
لعنتی هیتم رو فراموش کردم!
حالم خیلی بده بود دلدرد بدی داشتم و هر لحظه اسلیک بیشتری ترشح میکردم!
نتونستم رایحمو کنترل کنم و رایحمو کل ماشین رو گرفته بودنامجون:جین حالت خوبه؟
از دلدرد خم شدم و دستمو گذاشتم روی شکمم!
چون دوره هیت بود حساس شده بودم و با ناله گفتم:ن....نه
تحریک شده بودم میتونستم برآمدگی رو حس کنم!
نامجون:لعنتی تو با وجود هیتت اومده بودی بار؟!
ناله ای کردم کنترلمو از دست داده بودم گفتم:ا....آلفا خوا.....خواهش میکنم یه کاری کن!
اشکم در اومده بود
نامجون:قرص داری؟
جین:نه!
نامجون:خیلی خب وایسا الان میرم داروخونه میخرم برات!
ماشینو کنار زد و سریع رفت داروخونه اونقدر اسلیک ترشح کرده بودم که شلوارم خیس شده بود بدجور تحریک شده بودم جوری که به زور جلوی خودم گرفته بودم که شلوارمو نکشم پایین و خودمو لمس نکنم!
در ماشین باز شد و نامجون توی ماشین نشست و بسته قرص رو سمتم گرفت قرص رو برداشتم و سه تاشو در آوردم که صدای اعتراض نامجون بلند شد و گفت:سه تا زیاده یکی بخور!
YOU ARE READING
love hospital
Werewolfبدبختی من از اونجایی شروع شد که من و دونسنگام روستا و خانواده امون رو ول کردیم و رفتیم رزیدنت بزرگترین و بهترین بیمارستان کره جنوبی شدیم ولی این تمام ماجرا نیست کاپل اصلی:نامجین کاپل فرعی:یونمین.کوکوی.هوسچان(جیهوپ و بنگچان)