پارت سی و هفت🧑‍⚕️🏥

142 24 38
                                    

JIMIN

بدتر از این چی می‌تونه باشه؟

آخه چرا من آنقدر بدبختم که صبح تو بغل مین یونگی هست بشم؟

دلم میخواد گریه کنم!

البته از درد تحریک شدگیم!

یعنی برم از خاله قرص بگیرم؟

نه احمق همشون آلفا هستن ضد هیت کجاشون بود؟

اینجا هم که دارو خونه پیدا نمیشه!

الان چیکار ک....اههههه

با ترشح اسلیک باعث شد دست از فکر کردن بردارم و مخالف یونگی به خودم بپیچم!

آروم زیر لب زمزمه کردم:حالا چیکار کنم؟

همینطور که داشتم فکر میکردم چجوری خودم رو از این مخمصه نجات بدم از شانس خوب یا شاید بدم مین یونگی چرخید طرفم و منو از پشت بغل کرد و عضوش چسبید به باسنم!

ناخواسته هیسی کشیدم!

از شدت تحریک شدگی دیگه مغزم کار نمی‌کرد پس تصمیمی گرفتم که مطمئنم بعدا ازش پشیمون میشم!

باسنم رو آروم به عضو یونگی فشار دادم!

جیمین:حیححححح

وقتی دیدم با آروم راضی نمیشم کمی باسنم رو فاصله دادم و کوبیدم به عضو یونگی!
فقط امیدوار بودم یونگی بیدار نشه!

با این ضربه سرم سبک شد و ناخواسته و بدون اینکه کنترلی روی کارام داشته باشم شروع کردم به ضربه زدن که هر لحظه محکم‌تر میشدن!

ولی حتی نمی‌دونستم که شخص پشت سریم تحریک شده و عضوش باد کرده!
و بدتر از اون بیدار بوده تمام مدت!

YONGI

وقتی اولین ضربه رو زد بیدار شدم اول میخواستم چیزی بگم ولی پشیمون شدم و گذاشتم کارش رو ادامه بده و الان.....

خودم دارم از شدت تحریک شدگی درد میکشم!

جیمین:ااا....اههه

پوزخندی به ناله ای که جیمین کرد زدم ولی با کاری که کرد چشمام گشاد شد!

جیمین دستش رو برد سمت شلوارش و کشید پایین و الان فقط باکسر پاش بود و داشت ضربه های محکمی میزد و البته ناله های خوشگلش رو که آزاد میکرد!

چون پتو رومون بود نمی‌تونستم به پاهاش نگاه کنم ولی واقعا دلم میخواست پتو رو کنار بزنم و پاهای خوشگل و سفیدش رو ببینم و اسپنکش کنم!

لعنتی من خودم تحریک شدم با این فکرت بیشتر هم تحریک میشم!

دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم شلوارم خیلی فشار داشت بهم می‌آورد!

سریع جیمین رو به شکم خوابوندم و خودم رو از پشت روش خیمه زدم!

یونگی:موچی شیطون شدی!

love hospitalWhere stories live. Discover now