پارت سیزدهم🧑‍⚕️🏥

131 25 6
                                    

NAMJOON

بعد از اینکه چنهیو رو رسوندم خونه بابا و مامان با جیسو رفتیم بیمارستان!
خیلی دلم میخواست به جوری دست به سرش کنم ولی نمیتونستم!

نامجون:جیسو تو خسته نیستی نمی‌خوایی بری خونه و استراحت کنی؟

جیسو:نه اوپا نگران من نباش!تازه کلی توی هواپیما خوابیدم!

و بعدش دیگه توی راه حرفی نزدیم تا رسیدیم بیمارستان و رفتیم داخل و جیسو باهام اومد توی اتاق و رفت روی مبل نشست و منم رفتم پشت میزم نشستم و گفتم:جیسو تو اتاقت آماده نیست؟

جیسو بهم نگاهی کرد و با لبخند بلند شد و با عشوه و لوندی که از نظر من خیلی حال بهم زن بود اومد سمتم و صندلیم رو گرفت و نزدیک خودش کرد و انگشتش رو روی گردنم کشید و خم شد و سرشو آورد جلوم و با عشوه لب زد:اوپایی ازم خسته شدی؟

میخواستم جوابش رو بدم که در محکم باز شد و سر هردومون به سمت در چرخید!

یونگی:بد موقع اومدم؟(نه پسرم زمان بندیت عالیه!)

YONGY

وقتی از هواپیما خارج شدم یه راست رفتم بیمارستان تا به سری به پسرا بزنم!
وقتی رسیدم ماشین آمبولانس رو دیدم که بیمار رو آوردن!
اول میخواستم بی‌توجه بهش برم ولی نتونستم و رفتم سمت اورژانس و دیدم پرستارا دارن میرم سمتش!
منم رفتم سمت بیمار و بی توجه به اطراف به یه پسر مو بلوند که جلوم بود تنه زدم و رفتم سمت بیمار و پرستار هارو کنار زدم و نبض بیمار رو گرفتم خیلی کند میزد و حدس زدم چون بیمار چاق بود چربی راه رگ رو بسته!
سرمو بالا آوردم و بلند گفتم:چربی راه خون رو بسته. برید اتاق عملو آماده کنید!

به پسر مو بلوند گفت:آقا شما کی هستید؟لطفا وایسید کنار تا دکتر بیاد!

حوصله نداشتم و اعصابم خورد بود چون هیچکس رو نمی‌شناختم و با اعصبانیت گفتم:تو کدوم خری هستی؟

از رنگ صورتش که سرخ شده بود مشخص بود اعصبانیه !
با اعصبانیت گفت:آقا درست صحبت کنید اصلا شما کدوم ابله ای هستید؟

خونم به جوش اومده بود دلم میخواست بپرم و موهای بلوندش رو محکم بگیرم سرشو بکوبم به دیوار!
دندونامو روی هم فشار دادم و گفتم:چه گوهی خوردی؟

صدای خرخر بیمار اومد که همه نگاه ها رفت سمتش!

یونگی:برو دعا کن که بیمار هست وگرنه نشونت میدادم که ابله کیه!

و تخت بیمار رو هول دادم تا بریم اتاق عمل ولی صدای پسر رو شنیدم که گفت:اگه بیمار هم نبود هیچ گوهی نمی‌تونستی بخوری!

میخواستم بی توجه به اینکه اون یه پسر امگا کوچولو هست برم و مشتمو بکوبم توی دهنش!ولی صدای خرخر بیمار این اجازه رو بهم نداد و بی‌توجه بهش رفتم سمت اتاق عمل!
بهرحال از لباسش مشخص بود که پرستاره و من هم قراره اینجا موندگار بشم پس وقت انتقام هنوز هست!

love hospitalWhere stories live. Discover now