پارت ششم🧑‍⚕️🏥

152 28 12
                                    

JIN

خیلی خب عالی شد فاتحه ام خوندست

برگشتم داخل و فقط خودمون دوتا توی دفتر بودیم

نامجون:آقای کیم تا امروز ساعت ۶ وقت دارید ۶صفحه درمورد بیماری پارکینسون بنویسید!!

چشمان گرد شد
مگه خودش نگفت چون روز او‌له بهمون مقاله نمیده!!

جین: ببخشید؟!

نامجون نگاهی بهم کرد و گفت:فکر کنم واضح گفتم چی کار کنید آقای کیم

جین:ولی خودتون گفتید لازم نیست روز اول مقاله بنویسید!!

نامجون:و الان هم نظرم عوض شده مشکلی هست؟؟

جین:نه ام.....

نامجون:اما و اگر نداریم کاری که گفتم رو انجام بده

جین:ولی آقای کیم درمورد بیماری پارکینسون سه صفحه
مقاله هست من چجوری ۶ صفحه بنویسم؟؟!

نامجون:فکر کردی واسم مهمه؟ چیزی که میگمو انجام بده!!حالا هم برو بیرون!

سرمو انداختم پایین و گفتم:بله آقای کیم!

و خم شدم و رفتم بیرون!

جین:مرتیکه کینه ای عوضی من چجوری باید ۶ صفحه مقاله رو تا ساعت ۶ تحویل بدم؟؟

هنگامی که داشتم حرف راه میرفتم و فحش نامجون میدادم!

جین:آخه احمق خیر سرت دکتری!من چجوری بیماری که کلا سه صفحه درموردش مقاله اومده رو ۶ صفحه تحویلت بدمممم؟

رفتم توی آسانسور و چشمامو بستمو و سرمو به پشت تکیه دادم و توی دلم گفتم:باورم نمیشه فقط چون زدم توی پاس و بهش گفتم دیکهد باهام سر لجه!

در آسانسور باز شد و قامت آن بوهیون ظاهر شد

بوهیون:اوه جین خوبی؟از بچه ها پرسیدم کجایی گفتن توی اتاق نامجونی! نامجون چیزی بهت گفت؟

جین:اوه نه!چیزی نشده! ممنون بخاطر نگرانی

بوهیون:مطمئنی؟میخوای برم با نامجون حرف بزنم زیر دست خودم بکنمت؟

جین:نه لازم نیست!

بوهیون سری تکونه داد و نگاهی به ساعتش کرد و گفت:وقت ناهاره!میایی بریم رستوران ناهار بخوریم؟مهمون من!

میخواستم قبول کنم ولی یاد مقاله افتادم!

جین:ممنون بابت دعوتتون ولی باید برم مقاله امو بنویسم!

بوهیون:چه مقاله ای؟روز اولی بهت مقاله داده؟اون نامجون داره از حدش میگذره!

جین:نه مشکلی نیست!دفعه بعدی رو میام ولی مهمون من!

بوهیون خندید و گفت:حتما!

باهاش خداحافظی کردم و رفتم کتابخونه تا بتونم چیزی پیدا کنم


NAMJOON

love hospitalWhere stories live. Discover now