J_HOPE
با چشمای گشاد به چان نگاه میکردم و چان با نیشخند داشت بر اندازم میکرد!
سوک:ای...اینجا چی کار میکنی؟
با همون حالت سرشو بالا آورد و به صورتم نگاه کرد و گفت:نمیخوایی دعوتم کنی داخل؟
سوک:چرا باید دعوتت کنم داخل؟
چان:باید باهم حرف بزنیم!
سوک:ماحرفی نداریم که بزنیم!
و رفتم داخل میخواستم درو ببندم که چان پاشو گذاشت لای در و محکم باز کرد و اومد تو و در رو پشت سرش محکم بست!
لبخند مسخره ای زد و گفت:خب سوکی نمیخوایی لباس بپوشی؟یه لحظه به خودم اومدم و نگاهی به سر تا پای خودم کردم و تازه یادم اومد که با حوله در رو باز کردم!
برای اینکه ضایع نکنم نفس عمیقی کشیدم و گفتم:برو بشین الان میام!
و رفتم سمت کمد و لباسام رو برداشتم رفتم توی حموم و در رو بستم!
سوک:لعنتییییییی!آخه الان وقت اومدن بوددددد!
و گریه الکی کردم!
یه دفعه یاد چند دقیقه پیش افتادم و باز همه صحنه های خوابم از جلو چشمم رد شد!
هوفی کشیدم و نگاهم رو به پایین دادم!ولی کاشکی این کار رو نمیکردم!
جیهوپ:لعنتی باز تحریک شدی که!رایحتو جمع کن الان میفهمه!
گرگم با اعصبانیت این حرف رو زد و من فقط داشتم به این فکر میکردم که باید چیکار کنم!
CHAN
الان رب ساعتی میشه که داخل حمومه!دیگه داشتم نگرانش میشدم!
و در آخر تصمیم گرفتم برم دنبالش!
رفتم سمت در حموم و در زدم و بلند گفتم:سوکی زنده ای؟
دستپاچه گفت:ا....اره!
یا شک گفتم:مطمئنی؟الان یه ربع میشه اون تویی!
اینبار با اعصبانیت گفت:اره خوبم برو الان میام!
بیخیال شونه بالا انداختم و رفتم نشستم روی مبل و منظر هوسوک موندم!
بعد از چند دقیقه هوسوک تشریف فرما شدن و جلوم روی مبل نشست!
سوک:خب چیکار داری؟
لبمو تر کردم و بی مقدمه گفتم:بیا سکس کنیم!
JIN
لعنت به منننننننن
آخه چرا میخواستم ببوسمش!
حالا با چه رویی تو صورتش نگاه کنم از و خجالت سرخ نشم!آرجی:حالا چی شده!
جین:چی شدهههه؟دیگه بدتر چی میخواد بشه؟
YOU ARE READING
love hospital
Werewolfبدبختی من از اونجایی شروع شد که من و دونسنگام روستا و خانواده امون رو ول کردیم و رفتیم رزیدنت بزرگترین و بهترین بیمارستان کره جنوبی شدیم ولی این تمام ماجرا نیست کاپل اصلی:نامجین کاپل فرعی:یونمین.کوکوی.هوسچان(جیهوپ و بنگچان)