پارت بیست و چهارم🧑‍⚕️🏥

168 28 20
                                    

J_HOPE

با چشمای گشاد به چان نگاه میکردم و چان با نیشخند داشت بر اندازم میکرد!

سوک:ای‍...اینجا چی کار میکنی؟

با همون حالت سرشو بالا آورد و به صورتم نگاه کرد و گفت:نمی‌خوایی دعوتم کنی داخل؟

سوک:چرا باید دعوتت کنم داخل؟

چان:باید باهم حرف بزنیم!

سوک:ماحرفی نداریم که بزنیم!

و رفتم داخل میخواستم درو ببندم که چان پاشو گذاشت لای در و محکم باز کرد و اومد تو و در رو پشت سرش محکم بست!
لبخند مسخره ای زد و گفت:خب سوکی نمی‌خوایی لباس بپوشی؟

یه لحظه به خودم اومدم و نگاهی به سر تا پای خودم کردم و تازه یادم اومد که با حوله در رو باز کردم!

برای اینکه ضایع نکنم نفس عمیقی کشیدم و گفتم:برو بشین الان میام!

و رفتم سمت کمد و لباسام رو برداشتم رفتم توی حموم و در رو بستم!

سوک:لعنتییییییی!آخه الان وقت اومدن بوددددد!

و گریه الکی کردم!

یه دفعه یاد چند دقیقه پیش افتادم و باز همه صحنه های خوابم از جلو چشمم رد شد!

هوفی کشیدم و نگاهم رو به پایین دادم!ولی کاشکی این کار رو نمی‌کردم!

جیهوپ:لعنتی باز تحریک شدی که!رایحتو جمع کن الان میفهمه!

گرگم با اعصبانیت این حرف رو زد و من فقط داشتم به این فکر میکردم که باید چیکار کنم!



CHAN


الان رب ساعتی میشه که داخل حمومه!دیگه داشتم نگرانش میشدم!

و در آخر تصمیم گرفتم برم دنبالش!

رفتم سمت در حموم و  در زدم و بلند گفتم:سوکی زنده ای؟

دستپاچه گفت:ا....اره!

یا شک گفتم:مطمئنی؟الان یه ربع میشه اون تویی!

اینبار با اعصبانیت گفت:اره خوبم برو الان میام!

بیخیال شونه بالا انداختم و رفتم نشستم روی مبل و منظر هوسوک موندم!

بعد از چند دقیقه هوسوک تشریف فرما شدن و جلوم روی مبل نشست!

سوک:خب چیکار داری؟

لبمو تر کردم و بی‌ مقدمه گفتم:بیا سکس کنیم!




JIN


لعنت به منننننننن

آخه چرا میخواستم ببوسمش!
حالا با چه رویی تو صورتش نگاه کنم از و خجالت سرخ نشم!

آرجی:حالا چی شده!

جین:چی شدهههه؟دیگه بدتر چی میخواد بشه؟

love hospitalWhere stories live. Discover now