پارت بیست و دوم🧑‍⚕️🏥

153 27 15
                                    

(پرش زمانی _دوماه بعد)

JIN

دوماه از اومدنمون به بیمارستان میگذره و الان ماه آذر هستیم!
هوا خیلی سرد شده بود!
و چند روز دیگه هم کریسمس بود!
توی این دوماه هیچ اتفاق خاصی نیفتاد!
فقط آقای کیم یکم عجیب شده بود!
نمیدونم چرا حس میکنم بهم بی توجه ای میکنه!
روزای اول درسته باهام سرد بود ولی یکم توجه میکرد ولی الان خیلی بی توجه ای میکنه!

سرمو تکون دادم و آروم با خودم گفتم:اصلا بی توجه ای کنه زیاد واسم مهم نیست

آرجی:مطمئنی؟!این روزا خیلی بهش فکر می‌کنی!

جین:اره مطمئنم!اون فقط رئیسمه!

ته:هیونگ چرا چیزی نمیخوری؟

با صدای تهیونگ به خودم اومدم و یادم افتاد با پسرا اومدیم رستورانیم!

جین:چیزی نیست!

و شروع کردم به خوردن غذام!

جیمین:مطمئنی هیونگ؟!آخه این چند روزه خیلی تو فکری!

جین:نه چیز خاصی نیست!

سری به معنی فهمیدم تکون داد چنگال زد توی سالادش!

سوک:واسه کریسمس میریم ججو؟

جین:من که صد در صد میرم!

ته:خب من می‌خوام هم خانواده ام باشم و هم پیش کوک!ولی نمیدونم چجوری!

سوک:خب احمق!این ندونستن نداره که جونگکوک  رو هم می‌بری ججو!

ته:اونم خانواده داره!میخواد کریسمس رو پیششون باشه!نمیخوام بخاطر من خانوادشو ول کنه!

جین:ته نگران نباش!تا کریسمس خیلی مونده تا اون موقعه یه فکری میکنیم!

تهیونگ لبخندی بهم زد و گفت:باشه هیونگ:)

متقابل لبخندی زدم و غذامو خوردم!
بقیه حرف میزدن و میخندیدن ولی من فکر پیش نامجون بود!

نکنه عاشقش شدم!

تو دلم تک خنده ای کردم و گفتم:عمرا!حتی اگه آلفای روی زمینه باشه عاشقش نمیشم!(میبینیم😏)

JIMIN

بعد از اینکه با پسرا ناهارمون رو خوردیم من و جین از هوسوک و تهیونگ خداحافظی کردیم و رفتیم به بیمارستان و اونجا از جین هیونگ جدا شدم و رفتم که برم طبقه سوم!

رفتم سمت آسانسور و منتظر موندم که برسه!
و در همین حال یک خانم تقریبا میانسال اومد کنارم وایساد و گفت:سلام پسرم!

برگشتم و تعظیم کردم و گفتم:سلام خانم!

خانمه:میشه بهم بگید اتاق دکتر مین یونگی کجاست؟

جیمین:اوه شما بیمارش هستید؟

خانمه:بله!

جیمین:اتاق ایشون طبقه چهارم هست!ولی به نظرم دکترتون رو عوض کنید!البته خودتون صلاح میدونید!

love hospitalWhere stories live. Discover now