گذشته‌ی فاجعه💙

1.2K 289 129
                                    


جونگ‌کوک همچنان تهیونگ رو به دنبال خودش می‌کشید و آبی رو ثانیه‌ای رها نمی‌کرد.

نمی‌تونست عصبانی نباشه!
آبی مال اون بود، حتی گرگ بلو هم برای اون وفادار بود و نمی‌تونست جلوی خشم خودش رو بگیره.
جونگ‌کوک می‌دونست که در برابر تهیونگ خیلی عوضی بوده و حق هرکاری رو بهش می‌داد.
می‌تونست خیلی راحت بگه ازش متنفره یا حتی کتکش بزنه، هیچ‌کدوم برای آلفای دودی مهم نبودند، اگه این چیزی بود که آبی دنبالش بود؛ ولی قرار گذاشتن با یه نفر دیگه؟
این چیزی نبود که جونگ‌کوک بتونه تحملش کنه!

_ ولم کن!
تهیونگ بلند فریاد کشید و دستش رو محکم عقب کشید.
لعنت! شونه‌اش درد گرفته بود...
با عجز دستی به شونه‌اش کشید و با تمام خشم و نفرت به قیافه بیچاره جونگ‌کوک خیره موند‌.

_ ازت متنفرم! چطوری تونستی؟ حتی با اینکه اونجا شرکت تو بود؛ ولی من بالأخره یه شغل پیدا کرده بودم حالا به لطف تو دیگه اون رو هم ندارم...
تهیونگ بینی‌اش رو غم‌زده بالا کشید و به این فکر کرد که چرا نمی‌تونه هیچ‌وقت احساس خوش‌بختی یا شادی داشته باشه.

_ آبی تو هنوز مال منی، یادت رفته؟ من فقط نمی‌خواستم یه نفر دیگه بهت نزدیک بشه...
آلفای دودی با ملایمت به شونه‌ی دردمند تهیونگ خیره شد و بدون توجه به جیغ‌جیغ‌های امگا دستش رو، روی کمرش گذاشت و دست دیگه‌اش رو زیر پاهاش حلقه کرد.

_ باز داری چه غلطی می‌کنی؟
تهیونگ با غرغر چشم‌غره‌ای به مرد رفت و سعی کرد با تکون ‌دادن خودش از توی حلقه‌ی دست‌های مرد بیرون بیاد.

_ شونه‌ات درد می‌کنه آبی...
جونگ‌کوک با ملایمت بوسه‌ی نرمی به موهای آبی مرد خشمگین زد و به‌سمت ماشینش حرکت کرد.

_ احمق شونه‌ام درد می‌کنه، فلج که نشدم!
تهیونگ با عصبانیت دوباره چنگی به موهای مشکی مرد زد و جونگ‌کوک باز هم بدون هیچ توجه‌ای محکم‌تر دستش رو دور بدن آبی حلقه کرد.

_ شاید، ولی مهم نیست ترجیح می‌دم خودم حملت کنم.
جونگ‌کوک جدی جوری که بیشتر باعث حرص‌خوردن مو آبی می‌شد، زمزمه کرد و با رسیدن به ماشینش به آرومی جوری که شونه‌ی پسر تکون نخوره روی صندلی جلو گذاشتش و بوسه‌س نرمی به دست‌های کشیده پسر زد.

خیلی‌خب گاهی‌اوقات تهیونگ به این نتیجه می‌رسید که جونگ‌کوک قبلی رو ترجیح می‌ده این ورژن آلفای دودی زیادی... رمانتیک بود؟

_ یه دلیل به‌هم بده تا همینجا از ماشینت بیرون نزنم؟ فکر کردی دیوونه شدم‌؟
تهیونگ با غرغر اضافه دستش رو به‌سمت کمربند ماشین برد و قبل‌از باز کردنش این جونگ‌کوک بود که می‌گفت:
_ می‌خوام دنبال مینی برم، دوست نداری بیای؟

و باعث مکث چند ثانیه‌ای تهیونگ شد...
آلفای دودی موفق شده بود تا تهیونگ روی توی ماشین نگه داره.

blueberry omega 💙 (kookv)Where stories live. Discover now