من متأسفم💙

932 248 119
                                    


تهیونگ هیچ‌وقت فکر نمی‌کرد، دودی می‌تونه این‌قدر هورنی باشه و با لپ‌های سرخ‌شده، بیشتر درون پالتوش فرو رفت.

از اونجایی که هنوز چند ساعتی به پایان شب مونده بود و آبی کله‌شق‌تر از اونی بود که شب تولد مرد رو همین‌طور مسخره از دست بده حالا با بدنی که تقریباً تمام نقاطش به قرمزی می‌زد، قدم‌های سختی برمی‌داشت.

درسته جونگو خیلی رعایت کرده بود؛ ولی این باعث نمی‌شد تا باسنش درد نگرفته باشه و آهی از سر خستگی کشید.

_ این الان یه دیته؟
جونگ‌کوک با ذوق زمزمه کرد و بی‌توجه به بقیه محکم کمر آبی رو گرفت و به پل بلندی که روش ایستاده بودن، خیره شد.

_ فکر کنم؟ حالا نظرت در مورد اینجا چیه؟ مینی عاشق این پله!
آبی بامزه لپ آلفای دودی رو کشید و از پل چوبی که آراسته با گل‌های رنگی تزئین شده بود، گرفت.

_ خوشگله؛ ولی تو خوشگل‌تری.
جونگ‌کوک تقریباً آبی رو بلند کرد و با لطافت مواظب بدن خسته‌‌ی تهیونگ بود.

_ آم... ممنون؟ ولی ربطی نداشت.
تهیونگ لبخند گیجی نشون داد و از بازوی مرد گرفت و آروم ادامه داد:
_ چقدر زود بزرگ شدیم...

_ اولین باری که دیدمت فقط هیجده سال داشتم، توی  باغ داشتی سیگار می‌کشیدی و لعنت بهش، خیلی جذاب بودی...
تهیونگ با غم زمزمه کرد و هم‌زمان خنده بیچاره‌ای نشون داد.

_ الان تقریباً بیست و نه سالم شده و نمی‌دونم نصف عمرم رو چطوری زندگی کردم... هرچند پشیمونی‌ای در موردش ندارم؛ چون از یه‌جایی به بعد مینی بود...
تهیونگ آروم برگشت و سرش رو میون قفسه‌سینه مرد پنهان کرد.

_ ما واقعاً بزرگ شدیم... بالغ‌تر شدیم و من بیشتر از همه متوجه شدم که چقدر دلتنگم... چقدر می‌تونم برای آبی‌های وجودت بمیرم و چقدر بی‌مسئولیت بودم...
جونگ‌کوک با لبخند محوی آروم روی دوش امگای بلوبری زد و در‌حالی‌که موهای آبی پسر رو نوازش می‌کرد، ادامه داد:
_ بلو حالا می‌تونی دیگه نگران نباشی، من اینجام تو اینجایی، راحت گریه کن.

آلفای دودی با آرامش متوجه گریه‌های غم‌انگیز آبی شد و فقط در جواب لبخندش رو حفظ کرد و قطره‌های آروم اشک شروع به ریختن کردن.

اشک‌های آبی برای زندگی‌ای که از دست رفته بود و کودکی که هیچ‌وقت نتونسته بودن، احساس کنن و البته تمام اشتباهاتی که جبران‌ناپذیر بودن، بود.

_ تهیونگم نمی‌خوای بوس‌بوسی‌هام رو بهم بدی؟
جونگ‌کوک دوباره معصومانه کمی فاصله گرفت و به صورت سرخ آبی نگاهی انداخت.

_ دیگه چه بوس‌بوسی‌ای می‌خوای مردک؟ چند مرتبه با لوس بازی‌هات داخلم کردی؟ اصلاً چطور با کلمه‌ی پسر کوچولو تحریک شدی؟
تهیونگ با غرغر فقط اشک‌هاش رو پاک کرد و چند ضربه کوتاه به قفسه‌سینه مرد زد.

blueberry omega 💙 (kookv)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora