آلفای لوس💙

1.1K 283 126
                                    


_ از چی حرف می‌زنی؟
تهیونگ با دستش به قفسه‌سینه مرد ضربه‌ای زد و خجالت‌زده نگاهش رو به کف حموم داد.

_ هیش، مین‌هیون داره با سلیقه خودش خوراکی‌ها رو از توی بسته‌بندی‌‌شون در میاره.
جونگ‌کوک باسن لخت آبی رو با طمع اسیر کرد و چنگی به پوست نرمش کشید.

دستش رو به حفره خیس بلو کشید و شروع به بازی با نقطه حساس پسر کرد و هم‌زمان فقط انگشتش رو به کناره‌ی حفره می‌کشید.
با بازی‌گوشی سرش رو کمی خم کرد و ردهای قرمزی روی حفره پسر کاشت.

_ آه... این درست نیست‌.
تهیونگ با صورت سرخ‌شده عضوش رو به تی‌شرت مشکی پسر کشید و قوسی به کمرش داد.

_ تهیونگم‌ تو همین الان هم خیسی چرا نمی‌ذاری خیس‌ترت کنم؟
جونگ‌کوک معصومانه کلماتش رو به‌زبون آورد و بند اول انگشتش رو وارد سوراخ خیس آبی کرد‌.

_ بهم نگو، تهیونگم...
تهیونگ با ناله لب‌هاش رو گاز گرفت و تی‌شرت مرد رو کمی بالا کشید و عضو سرخ‌رنگی که پریکام ازش چکه می‌کرد، رو به عضلات شکم مرد کشید.

_ چرا؟ چون باعث می‌شه تا خیس‌تر بشی؟ این‌قدر مالکیت من رو دوست داری؟ خب چرا تو هم روی من مالکیت نمی‌ذاری؟
جونگ‌کوک با چشم‌های پاپی شکل زمزمه کرد و شروع به بالا‌و‌پایین کردن دو تا انگشتش توی پسر کرد و هم‌زمان بوسه‌ی خیسی به گونه آبی زد و بالأخره تونست نقطه‌ی پروستات بلو رو پیدا کنه.

_ آه... بیشتر می‌خوام...
تهیونگ با ناله‌ی کوتاهی دست‌هاش رو بیشتر دور گردن دودی حلقه کرد و چشم‌هاش رو از شدت لذت بست.

_ حالا بهم بگو هندجاب می‌خوای یا بلوجاب؟
جونگ‌کوک مطیع لب‌هاش رو، روی گردن گندمگون پسر کشید و فشار دست‌هاش رو بیشتر کرد.

_ داری خجالتم می‌دی...
تهیونگ نالید و بیشتر تمرکزش روی انگشت‌های مرد بودن که درونش با سرعت زیادی حرکت می‌کرد...

_ پس موردعلاقه‌ی خودم رو انجام می‌دم...
جونگ‌کوک با لذت پسر رو، روی زمین گذاشت و ناگهان با خم‌کردنش به‌سمت روشویی باعث غافلگیری‌اش شد.

_ جونگو... آه
با گفتن این جمله تونست خیسی زبون مرد رو، روی سوراخش متوجه بشه.

_ می‌خوام با زبونم به فاکت بدم...
آلفای دودی ثانیه‌ای جدا شد و ضربه‌ای به باسن پسر زد.
دوباره زبونش رو به‌ اطراف حفره چین‌خورده کشید و شروع به عقب‌و‌جلو کردن زبونش کرد و هم‌زمان با دستش عضو سفت‌شده بلو رو مالش می‌داد.

_ نکن...
تهیونگ از توی آینه به چهره بهم ریخته خودش نگاهی انداخت و ناله‌ی کوتاهی سر داد.
این زیادی شرم‌آور و سکسی بود...

برای بار آخر لیسی به حفره آبی زد و زبونش رو داخلش فرو برد و با لرزش زیاد بدن بلو تونست کام سفید رنگی که توی دست‌هاش جاری شده رو احساس کنه.

blueberry omega 💙 (kookv)Where stories live. Discover now