با ارامش تو شنهای گرم و افتاب خورده ی ساحل دراز کشیده بود و ذهن خودش رو از همه چیز خالی کرده بود .
میخواست حسابی از فرصت کنه و بعد از مدتها ذهن و جسمش رو ریکاوری کنه ،تا بتونه با انرژی به کارش برگرده و کلی اثر هنری جدید خلق کنه.
تقریبا خیالش بابت کافه راحت شده بود.اجوشی درست مثل یه پدر حواسش به کارهای کافه بود و جیمین هم کلی مشتری جذب کرده بود .
بعد از اون شب ،سعی کرده بود جبهه اش رو نسبت امگا پایین بیاره و کمتر دنبال گرفتن حالش باشه.
٪کوک،بیا ناهار.
+الان میام هیونگ.
مثل همیشه مسولیت غذا با جین بود .درسته که حامله بود ،اما هنوز از جونش سیر نشده بود تا خودش و بچه اش بابت دستپخت دونسنگها ی دست و پا جلفتیش مسموم بشن.
فقط یونگی بود که گاهی اوقات اجازه غذا پختن داشت و هر وقت جین خسته بود و حال غذا درست کردن نداشت ،خودش دست به کار میشد.
به سمت ویلا رفت و بعد از کمک کردن به نامجون تو چیدن میز،همگی پیش هم جمع شدن و مشغول خوردن شدن.
*راستی کوک،از جیمین چه خبر؟نشد بعد از اون شب،بیام کافه .اجوشی میگفت دستش حسابی سوخته و اسیب دیدی.
جونگ کوک نگاهش رو از غذا ش گرفت وبه هوسوک داد.
+نمیدونم .بعد از اون سرم خیلی شلوغ بود .واسه همین فقط یکبار تونستم بهشون سر بزنم و چون بچه های کارگاه باهام بودن خیلی حواسم بهش نبود .حتما تا الان خوب شده دیگه.
*دلم واسش میسوزه.کارش خیلی سخته .جین،فکرش رو بکن ،صبح ساعت نه میره تو یه سوپرمارکت کار میکنه ،بعدش هم یه راست میاد کافه و تا پنج صبح اونجاست.
٪پس کی وقت میکنه استراحت کنه.تا جایی که اون روز فهمیدم ،رایحه اش از اون رایحه هایی بود که متعلق به امگاهای ضعیفه.حتی منم که خون اصیل دارم با این همه کار کردن مطمعنا دو سه روزه از پا می افتم.
کوک که هنوز از حرفهای هوسوک متعجب بود ،ازش پرسید:
+تو اینها رو از کجا میدونی هیونگ؟
*اجوشی بهم گفت.تازه اینم گفت که جیمین تازه از بوسان اومده.درواقع اونجا زندگی میکرده و بخاطر موضوعی که به اجوشی نگفته چیه،مجبور شده بیاد سیول.
٪بیچاره .دلم براش میسوزه .از الفاش چیزی میدونی؟
*نه .چیزی نگفته.اجوشی میگفت کلا خیلی کم حرفه و سرش تو کارشه .اینها رو هم اجوشی با کلک از زیر زبونش کشیده بیرون.
٪جیون جونگ کوک حواست باشه ازاین به بعد اگر اذیتش کنی با من طرفی.
+من به اون چیکار دارم .تا وقتی کارش رو درست انجام بده و واسم دردسر درست نکنه ،کاری بهش ندارم.
YOU ARE READING
my dandelion(kokmin)
Actionعشق درست مثل یه قاصدک ،زیبا و فریبنده است و نظر هر کسی رو به خودش جلب میکنه .اما متاسفانه به همون اندازه هم اسیب پذیر و شکننده است .باید همیشه حواست بهش باشه و ازش مراقبت کنی تا اسیبی نبینه . +فکر کنم هرزتون نیاز به تربیت داره تا دیگه مزاحم خلوت و ج...