تو خسته ترین حالت ممکنه به سر میبرد.دیشب بغد از رفتن بقیه ،دوستی که قرار بود تو بوسان دنبال امگای جونگی بگرده،بهش زنگ زد و خبر داد که احتمالا خونه اش رو پیدا کرد.
تهیونگ هم صمیم گرفت خودش به اون ادرس بره تا زودتر اون امگا رو پیدا کنه .قبل از رفتنش به کوک پایم داد که باید بره ولی تا شب برمیگرده .
میخواست هر چه زودتر امگا رو پیدا کنه و با پرداخت بدهی هاش محبتهای اون و دوستش رو جبران کنه .اون دو نفر درست زمانی که کسی رو نداشت،بهش کمک کرده بودن و چند ماه تمام بهش جای خواب و یه خانواده ی خودب دادن .
اون امگا باعث شده بود بفهمه همه ی امگاهای نر مثل همسر سابقش خیانت کار نیستن و اگر بخوان میتونن وفادار ترین همسر دنیا برای جفتشون باشن .
بعد از نشستن پروازش ،یک تاکسی اجاره کرد و به سمت ادرس به راه افتاد .
بیست دقیه بعد،ماشین جلوی یه ساختمان قدیمی و متروکه ایستاد .به سمت در رفت و بعد از زنگ زد ،اجومای پیری در رو باز کرد .
÷سلام .من با اقای لی کار داشتم .
!تو هم ازش طلب داری؟
÷نه .من از دوستانشون هستم .بابت موضوعی باید باهاشون حرف بزنم .
!اون از اینجا رفته .چند ماهی میشه .گفت میره یه شهر دیگه تا پول بیشتری دربیاره .
نفسش رو کلافه بیرون داد .این یعنی دوباره به در بسته خورده بود .
÷ممنونم اجوما.میشه ازتون یه درخواست بکنم ؟
!چه درخواستی؟
÷لطفا اگر شخص دیگه ای اومد دنبال اقای لی ،بهشون نگید که کجا رفته .
!باشه .به تو هم گفتم چون به نظر اشنا می اومدی.فکر کنم عکست رو تو البوم خانوادگیش دیده بودم .یادمه میگفت تو توکیو با هم اشنا شدیدن.
÷درسته .بازهم از کمکتون ممنونم .
بعد از خداحافظی ،به اصرار دوستش با هم برای ناهار به یکی از کافه های نزدیک به شرکت جونگی رفتن تا بعدش از همسایه های سابقشون کمی پرس وجو کنن .اما هیچ کدوم فایده ای نداشت .
نزدیک شش عصر بود که به فرودگاه رفت تا به سیول برگرده .از پیدا کردن همسر جونگی کاملا نا امید شده بود .
به محض رسیدنش ،مستقیم به سمت خونه ی مشترکش با هوینگها و برادرش رفت .باز کردن در خونه همزمان شد با شنیدن صدای شکسته شدن شیشه ها یی که توسط یه نفر با عصبانیت ،اونها رو به اطراف پرت میکرد .کمی که نزدیکتر شد ،رایحه ی اشنایی به مشامش رسید .
نه .این امکان نداشت .ممکن نبود این رایحه ی همون کسی باشه که این مدت دنبالش میگشت .
اصلا چرا باید اون اینجا باشه و اینقدر عصبانی.کمی که جلو تر رفت ،تونست چهره ی رنگپریده امگا رو ببینه .خودش بود .
KAMU SEDANG MEMBACA
my dandelion(kokmin)
Aksiعشق درست مثل یه قاصدک ،زیبا و فریبنده است و نظر هر کسی رو به خودش جلب میکنه .اما متاسفانه به همون اندازه هم اسیب پذیر و شکننده است .باید همیشه حواست بهش باشه و ازش مراقبت کنی تا اسیبی نبینه . +فکر کنم هرزتون نیاز به تربیت داره تا دیگه مزاحم خلوت و ج...