19

139 37 18
                                    

+من مثل اون حرومزاده ها نیستم امگا.هیچ وقت بدون اجازه ات دست به کاری که دوستش نداری نمیزنم .هیچ وقت .حتی اگر مثل الان با تکان خوردن اون یاقوتهای خوردنی برام دلبری کنی هم میتونم جلوی خودم و گرگ درونم رو بگیرم تا بدون خواست خودت دست به  کاری نزنم .

گرگ امگا با شنیدن حرفهای شیرین الفا زوزه ای از روی  خوشحالی کشید که از گوشهای هیچ کدوم  مخفی نموند .

جیمین تو همین مدت کوتاه به شدت وابسته ی الفای بارانی شده بود .درسته که عاشق نبود اما در کنارش احساس ارامش و امنیت میکرد .

درسته که اشنایی شون خیلی خوب شروع نشده  بود اما رفتار الفا باهاش به کلی تغییر کرده بود .همین هم برای امگا خیلی شیرین و دلگرم کننده بود.

جونگ کوک برای عوض کردن جوئ سنگین بینشون ،سعی کرد بحث رو عوض کنه .

+خوب بهتره هر چه زودتر یه لیست از وسایلی که نیاز داری بنویسی و تا تاریک نشده بریم بخریمشون .

جیمین سرش رو به نشانه ی تایید حرف الفا ،بالا و پایین کرد .

-باشه .فقط میتونی بهم تو نوشتن لیست کمک کنی؟اخه خیلی وقته طراحی رو گذاشتم کنار.ممکنه چیزی رو از قلم بندازم .

جونگ کوک بلخندی به امگا زد و جواب داد :

+مشکلی نیست .بهت کمک میکنم .اگر هم چیزی رو از قلم انداختیم میتونیم بعدا بخریم .یا حتی میتونی از وسایل من استفاده کنی .

بعدش برگه ای از روی میزش برداشت و همراه با یک قلم به امگا داد تا لیستش رو بنویسه .

جیمین هم بدون اینکه  حواسش باشه ، همون طور روی پاهای عضلانی الفا موند و  به سرعت مشغول نوشتن وسایلی که نیاز داشت توی اون برگه شد .

کوک هم تمام مدت به دستای تانی و کیوت امگا  خیره شده بود که خیلی کیوت دور اون قلم پیچیده شده بودند .

پیشه خودش فکر کرد که چطور ممکنه یه مرد  همه چیزش به این اندازه  ظریف و کیوت باشه.

درسته ی که جیمین یه امگا بود ،اما تا به حال امگاهای زیادی رو توی زندگیش دیده بود و هیچ کدومشون تو این مورد با امگایی هلویی نمیتونستن وارد رقابت بشن .

یعنی امگا ،خودش میدونست برای تمرکز روی لیستش با غنچه کردن لبهای البالوییش دل الفا رو بیشتر از قبل به لرزه در اورده ؟

.

.

.

.

.

.

.

بعد از اینکه حسابی از گرم بودن لباسهای امگا مطمعن شد ،در خونه رو باز کرد و کنار ایستاد تا امگا از خونه خارج بشه .

my dandelion(kokmin)Where stories live. Discover now