PART 31

47 17 15
                                    

صدای نفس‌های خودم رو می‌شنوم، ترسیده و کوتاه.

به این فکر می‌کنم که چطور چهره‌ی یک زن زیبا، چهره‌ی یک زن زیبا که مادر بوده، چهره‌ی یک زن زیبا که مادر بوده و لبخند بر لب داشته می‌تونسته این‌چنین ترسناک و دلهره‌آور باشه؟!.

از شدت ترس، تن و شونه‌ها به شکلی عصبی و تکانشی تکون خورده.

با نفس‌های بریده بریده، برمی‌گردم و به پشت‌سر نگاه می‌کنم.

حضورش حس می‌شده.

حضور ملکه با صورتی خندان در اطرافم، هر چند که نبوده و من نمی‌بینمش چون... این تنها تخیلات وحشتناک من است، تصویرهای وحشتناکی که از تجربیات و اطلاعات جدید مربوط به او، نشأت می‌گرفته.

چقدر شبیه امید در وجود من بوده، باریکه‌ی نوری که از زیر در اتاق پدر و مادر چشم رو خیره می‌کرده.

لرزان لبخند می‌زنم و ضربه‌های آهسته‌ام روی تن در نشسته.

و... صدای مبهم پدر.

_بیا تو عزیزم.

نفس عمیقی می‌کشم و بعد از درنگ کوتاهی وارد میشم.

منظره‌ای که می‌بینم چنان دلنشین و چشم‌نواز بوده که ناخودآگاه احساس گرما و آرامش می‌کنم و ریز می‌خندم.

آیرین روی زمین نشسته و در سکوت موهای خود رو به دست آلفاش، هانجه‌جو که قرار گرفته روی تخت سپرده برای شونه کشیدن و بافتن.

یعنی...‌ یک روز من هم می‌تونم موهای همسرم رو شونه بزنم و ببافم؟. نوازش بکنم و ببویم؟.

سر بالا آورده.

_چیزی شده سوکجین؟.

پرسش پدر، من رو به دقایق پیش برده و کابوسی که پسر رو به اینجا هدایت کرد.

چشم می‌گیرم، از خجالت؟!.

+م‍... میشه پیشتون بخوابم؟.

و این مادرم است که اجازه‌ی گذر به ثانیه‌ها رو نداده.

_البته که میشه ما می‌تونیم خیلی زود کنار هم بخوابیم به شرطی که پدرت تنبلی رو بذاره کنار و موهامو ببافه.

صدای اعتراض هانجه‌جو من رو به خنده انداخته.

_من تقصیری ندارم، موهای تو واقعا خوشبو و خوش حالته و بهم اجازه نمی‌ده بی‌تفاوت ازش بگذرم.

این عشق...

چرخشی به چشم‌های خود داده و ایستاده.

_پشیمون شدم، از پسرم می‌خوام انجام بده.

می‌بینم که چطور به تقلا افتاده، بلند شده و جلو اومده.

_نه... آیرینم، لطفاً.

مغرور و پیروز ابرو بالا می‌برم و پشت امگا می‌ایستم و بافت رو شروع می‌کنم.

_هی تو... از همسرم دور شو.

Kamu telah mencapai bab terakhir yang dipublikasikan.

⏰ Terakhir diperbarui: 4 days ago ⏰

Tambahkan cerita ini ke Perpustakaan untuk mendapatkan notifikasi saat ada bab baru!

DANDELIONTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang