Chapter 32

528 78 56
                                    

"دارین چه غلطی میکنین ؟! ولم کنین! اصلا میدونین من کی ام ؟! من دکتر زین ماليک هستم! میتونم توی چند دقیقه هر دوتون رو بکشم!"

زین داد میزد درحالیکه توسط دو نگهبان، به طبقه ی چهارم کشیده میشد..

"صدامو میشنویــــن ؟! ولــــم کنین بزارین برم! من دکتر ماليکم میفهمیــــن ؟! من! دکتر! ماليکم!!"

اما اون دو نگهبان بدون هیچ عکس العملی، دستور پروفسور سامرهالدر رو اجرا میکردن ..
زین به سمت یک صندلی پرت شد. به سرعت خودشو جمع و جور کرد و نشست روی صندلی.

به اطرافش نگاه کرد؛ اتاق تاریکی بود. اتاقی که توش فقط یک صندلی و چراغ کم نوری بالای سرش بود..

"چطور جرئت کردی اینکارو بکنی ؟!"

ایان با عصبانیت گفت همونطور که از توی تاریکی به سمت زین قدم برمیداشت..

زین ابروهاش رو بالا داد

"رئیس! چـ چی؟! من چه خطایی کردم ؟!"

"یعنی نمیدونی ؟!"

"من کاری نکردم؛ قسم میخورم"

"اوه حالا انکار هم میکنی! "

"رئیس من هیچ کاری نکردم.. قسم میخورم.."

زین تکرار کرد همونطور که صدای تپش قلبش اوج گرفته بود.
ذهنش روی کاری که کریستینا کرد تمرکز شد.. با خودش شک کرد که نکنه کریس همه چیز رو به ایان گفته باشه ؟!

ایان چشمهاش رو بهم میفرشد و نفسش رو با حرص بیرون میداد .. چشمهاش رو باز کرد

"میدونی.. هر جور که بهش فکر میکنم نمیشه! میخوام ببخشمت.. اما نمیتونم کاری که با کریستینا انجام دادی رو فراموش کنم!"

حدس زین درست از آب دراومده بود. اون سرش رو به نشونه ی منفی تکون میداد

"رئیس من هیچوقت بهتون خیانت نمیکنم.. همه چیز بین منو کریس تموم شده؛ قسم میخورم. اول کریس شروع کرد و .."

ایان پرید وسط حرفش و داد زد

"انتظار داری حرفت رو باور کنم ماليک ؟! حرف تو رو که از دخترا متنفری و ممکنه هر دروغی واسه نجات خودت بگی؟!"

"رئیس .. "

"خفه شـــــو! هیچــی نگــــو! تو خودت رو به من ثابت کردی .. "

داد زد.

"اوضاع اینطوری نمیمونه ماليک .."

Indemnity | Completeحيث تعيش القصص. اكتشف الآن