March 2012
تقریبا دو ماهی از برگشتم به دانشگاه گذشته بود و همه چیز به یه روتین تبدیل شده بود و هر هفته مثل هفته قبل تکرار میشد و هفته ی بعد با هفته ی قبل فرقی نمیکرد زندگیم دوباره همون خط صاف همیشگی و حوصله سر بر شده بود .اَلی به دوست خوبی برام تبدیل شده بود اون واقعا دختر خوبی بود و از خصلتش که همه چیز رو ساده و بی آلایش میدید خوشم میومد و هر کلاسی که باهم داشتیم روکنار هم میشستیم تا اینکه از زبون خودش شنیدم که از سال دوم دبیرستان از ریتا خوشش میومده.
ریتاهم به وسیله ی من با اَلی آشنا شده بود ولی زیاد باهم حرف نمی زدن، بعد از رفتن مگان ریتا تنها شده بود و من اینو دوست نداشتم و بالاخره بعد از کلی تلاش اَلی رو راضی کردم تا روز شنبه ریتا رو بیرون ببره و خودمم هم ریتا رو برای قبول کردن پیشنهادش آماده کردم .
اَلی دختر خوبی بود برای همین سعی کردم قرار رو براشون جور کنم و با شناختی که از اَلی پیدا کرده بودم ازش مطمعن بودم که دل ریتا رو نمیشکنه.
درحالی که اوضاع اَلی و ریتا عالی پیش می رفت وضع زویی تعریفی نداشت اون با فرانک دوست پسر عوضی و خودخواهش بهم زده بود حقم داشت که بهم بزنه اون یه خودستای به تمام معنا بود و فکر میکرد یه الهه اس !
کاش زویی یکم از اخلاق مگان رو داشت و اگه خیانت میدید فردِ عوضی مقابلش رو رها میکرد ولی اون اسیر بود اسیر علاقه ی بیش از حدش به اون عوضی که دقیقا سه چهار روز بعد باهم آشتی کردن و دوباره همون وضعیت رقت انگیز ادامه پیدا کرد .
پشت میز کتابخونه نشسته بودم و داشتم کتابی از دیوید دیچرز که موضوع پروژه ی آخر سالم رو تفسیر آثارش انتخاب کرده بودم میخوندم و حسابی تمرکز کرده بودم که صدای کوبیدن چندتا کتاب روی میزم حواسم رو پرت کردو ترسوند
ریتا با عصبانیت گفت: تو دیوونه ای اِما
با تعجب نگاهش کردم و گفتم: باشه ولی چرا؟
جواب داد: اَلی بهم گفت بریم سینما و منم قبول کردم
گفتم: این کجاش بده؟ و درضمن کدوم حرکت باعث میشه دیوونهی این ماجرا من باشم؟
جبهه ی سختی که به خودش گرفته بود رو پایین آورد و همزمان با نشستنش با عجز گفت: نمی دونم
کتاب جلوم رو بستم و گفتم: بیست دلار من کجاس؟
چشماش رو بست و گفت: فعلا ندارم ولی بعدا بهت میدم !
گفتم: اصلا عجله نکنجمعه بود و فردا کلاس نداشتم پس بیدار موندم و یه فیلم دیدم اسم فیلم «وی مثل وندتا» (در اصل یعنی الف مثل انتقام) بود.
به جرات میتونم بگم بهترین فیلمی بود که توی عمرم دیده بودم واقعا عالی بود و واقعا تک تک شخصیت هاش رو حس کردم ، یه مبارز، یه دلیر، یه قربانی ، یه عوضی، یه دختر مظلوم،یه لزبین ، یه پدر ، یه دختر بی پروا ،یه کاراگاه عادل و...
همشون رو میتونستم حس کنم و یه کلام بگم فوق العاده بود .داشتم لپتاپم رو خاموش میکردم که چشمم به علامت کوچکی که روی مرورگرم اومده بود افتاد ایمیلی جدید داشتم.
مرورگرم رو باز کردم و داخل ایمیل شدم دیدم به ایمیلای باز نشده ی تبلیغاتی که نمیدونم چطور یاهو اجازه ی تبلیغات رو بهشون داده یکی اضافه شده
یه فراخوان بود برای کارآموزی ِ تدریس نمیدونم چطور شانس بهم رو کرده بود و این ایمیل رو دیدم چون من یکی از بدشانس ترین ها بودم به طوری اگر سه نفر خوش شانس توی یه اتاق قرار داشتن و قرار بود یه بدشانس بهشون اضافه بشه بدون شک میگم که من نفر چهارمم .اصلا شانس چیه؟ چیزی به اسم شانس توی زندگی ما چه نقشی میتونه داشته باشه؟
من که میگم زیاد نه البته الان که سی و چندسالی از زندگیم میگذره این حرف رو میزنم و الان این اعتقاد رو دارم که زمانی که تعداد دوستانت از تعداد دشمنات بیشتر باشه این یعنی شانس ولی اون موقع معتقد بودم شانس یعنی توی لاتاری برنده شی یا به طور اتفاقی کیفی پر از پول پیدا کنی چقدر احمق بودم.ایمیل رو باز کردم و شرایطش رو خوندم تقریبا همه ی شرایط رو جز یکی داشتم و اون هم این بود که هنوز بیست سالم نشده بود که به لطف قطار سیرالسیر زمان دو هفته دیگه بیست سالم میشد.
روی گزینه ی ثبت نام کلیک کردم و نام نویسی کردم و همه چیز رو انجام دادم.این کارآموزی زیاد وقتم رو نمیگرفت و به درسم لطمه نمیزد و در روز فقط سه ساعت وقت میخواست و مدرسه ای که این فراخوان رو اعلام کرده بود فقط یه ربع تا دانشگاه ما فاصله داشت و بعد احتمال اینکه همونجا استخدامت کنن زیاد بود و این یعنی بهترین شرایط برای یه شغل و یه آینده جایی که پیدا کردن کار حتی برای کسایی که بهترین مدارک دانشگاهی دارن هم سخت بود .
پس فرصت رو مناسب دیدم ، اون شب وقتی خیلی خواب آلود اون فرم رو پر میکردم نمیدونستم که قراره زندگیم تغییر بکنه ، درسته تغییر ، چیزی که ازش متنفر بودم و میترسیدم
گوشی رو روی میز عسلی گذاشتم به زویی که خوابش سنگین شده بود نگاهی انداختم و منتظر شدم چراغ گوشیم خاموش بشه و چشمام رو بستم.
YOU ARE READING
Colors
Teen Fiction[Completed and Edited] 《او یک تمایز آبی بود...》 اون آبی بود ، من مشکی چه بد که ترکیب این دو رنگ چیز جدیدی خلق نمیکنه! Highest Rank #1 سومین نوشته Thanks for Perfect cover : @IWONTBETHEONE