به خونه رفتم و وسایلم رو جمع کردم ، روی تخت لِئآ پریدم و تکونش دادم: هی بیدار شو باید منو برسونی
یه غلت خورد و گفت: به مامانت بگو
گفتم: هیچکس خونه نیس بلندشو
دوباره به فرانسوی فحش داد و گفت: با اتوبوس برو
گفتم :دیر میشه بلند شو
بلند شد و نشست یکم فکر کرد و دوباره شروع به ناسزا گفتن کرد و میون اون کلمات فرانسوی گهربار فقط اینو فهمیدم که میگفت: توی هرزه ی آشغال کدوم گوری رفتی دیشب
گفتم: ببخشید، میدونم میدونم
نگاهی بهم کرد و گفت: دستت چی شده
گفتم: نمیدونم زخم شده
بلند شدسرم رو به پنجره تکیه دادم تا یکم بخوابم چون واقعا خسته بودم ، با لرزش گوشیم توی جیبم چشمامو باز کردم و به گوشی نگاهی انداختم :ایمیل باز نشده
به ایمیل رفتم و با یه نامه رو به رو شدم :استخدام رسمی توی سیستم آموزش کشور
با دیدن عنوان نامه چشمام گرد شد و کاملا هوشیار شدم
و بعد از مدت ها لبخندی واقعی زدم،لِئآ که تقریبا داشت چشم بسته رانندگی میکرد گفت: به چی میخندی؟
صفحه گوشیم رو به طرفش گرفتم و گفتم: رسما استخدام شدم
گفت: تبریک حالا از کی باید بری سرکار؟
گفتم: نمیدونم
یه ایمیل دیگه هم از طرف مدرسه بود اون رو هم بازکردم : برای گرفتن برنامه ی کاری و مشخص کردن روز های کاری روز بیست و نهم سپتامبر به مدرسه ی فرهنگی ساتهمتون مراجعه کنید
ساعت ۱۲:۴۰
گفتم: اه امروزه سریع برو برم فرم واحدا رو بگیرم منو بذار کافهی جلوی مدرسه خودتم برو سرکار
گفت: مرسی که برنامه ی روزانهامو تعیین کردی
شونه ای بالا انداختم و گفتم: راه بیوفت
فرم واحدا رو گرفتم و به دستشویی رفتم تا باند خونی دستم رو باز کنم هرنوع زخمی که بود بالاخره باید تا الان خوب میشد
باند رو باز کردم و کاشف به عمل اومد اون یه زخم نیس و در واقع یه خالکوبیهیادم نمیومد که دیشب دقیقا کِی خالکوبی کردم ولی به هر حال اینکارو کرده بودم ، بهش نگاهی انداختم یه دایره ی ناقص انگار که با خط چین یه دایره کشیده باشن ،از این شکل نامفهوم گیج شده بودم، دیشب پیش خودم چی فکر میکردم نمیدونم ولی هرچی بود این واسم معنی داشت
در حالی که مُچم رو گرفته بودم سوار ماشین شدم
لِئآ سرش رو روی فرمون گذاشته بود و خوابیده بود
با صدای بلند گفتم : راه بیوفت
از خواب پرید و ماشین رو روشن کرد و گفت: باندش رو باز کردی؟
گفتم: آره
پرسید:چی شده؟
گفتم: قول بده مسخرم نکنی
گفت: بردار دستت رو ببینم
دستم و برداشتم و با دیدن خالکوبیم میخکوب شد و یه پوزخند زد و گفت: منم یکی میخوام این خیلی باحاله
زدم پس کله اش و گفتم: راه بیوفت مسخره بازی در نیار
خون ریزی تتو تموم شده بود پس رهاش کردم و سعی کردم درکش کنمیه دایره ی ناقص ، به چه معنی میتونه باشه ؟دیشب پیش خودم چه فکری میکردم ، اون دایره چه معنی میتونست داشته باشه؟دوباره سرم رو به شیشه تکیه دادم و سعی کردم دیشب رو به یادم بیارم
صدای کریستال توی گوشم بود که میپرسید : مطمعنی که میخوای اینکار رو بکنی؟
کریستال دیشب باهام بود مطمعن بودم ، دست توی جیبام کردم تا دنبال کاغذی که بهم داده بود بگردم ولی نتونستم شمارش رو پیدا کنم انگار گمش کرده بودم .
YOU ARE READING
Colors
Teen Fiction[Completed and Edited] 《او یک تمایز آبی بود...》 اون آبی بود ، من مشکی چه بد که ترکیب این دو رنگ چیز جدیدی خلق نمیکنه! Highest Rank #1 سومین نوشته Thanks for Perfect cover : @IWONTBETHEONE