سلام
بچه ها بايد بگم واقعا ازتون ممنونم كه با وجود وقفه ى طولانى اى كه بين گذاشتن اين داستان داشتم و عيب و ايرادايى كه داشت داستانو بازم خوندين و واقعا ساپورت كردين خيلى خليى ازتون ممنونم و دوستون دارم. كامنتاى قشنگتونو كه ميخونم بهترين حسو دارم
به زودى داستان جديد رو شروع ميكنم.
اميدوارم از اون ام به اندازه ى غريبه ى آشنا خوشتون بياد !
شخصيت اصلياى داستان بعد كيا باشن؟
BINABASA MO ANG
Familiar stranger
Fanfictionاين كار هر روزش بود، صبح زود تلفن زنگ ميخورد و تا برميداشتم قطع ميكرد، بعد هم يه شاخه گل رز جلوى در خونمون بود. آخه اين چه جور ابراز عشقيه من نميدونم!