هری لبای خشکش رو از هم باز کرد ولی صدایی ازشون خارج نشد.لویی گفت
" من یه قرارداد نوشتم تو اونو امضا میکنی و بعد منم اجازه میدم بهت غذا بدن و بعدشم میتونی بخوابی.نظرت چیه هری؟" هری دندوناش رو از خشم روی هم فشار داد ولی بعدش سرش رو به نشونه ی باشه تکون داد.لویی دستای هری رو باز کرد و برگه ای رو جلوش گرفت هری بدون اینکه بتونه حتی یه کلمه از قرارداد رو بخونه امضاش کرد
لویی لبخند شیطانی زد و از اتاق خارج شد و بعد از چند دقیقه ایان با ظرف غذایی وارد اتاق شد و گفت "اگر سعی کنی بهم آسیب بزنی وضعیتت از اینی که هست بدتر میشه."
هری چیزی نگفت فقط ظرف غذا رو از دست ایان گرفت و با ولع شروع به خوردن کرد.ایان ادامه داد
"برگرد به اتاقت و دوش بگیر و لباسات رو عوض کن لویی راس ساعت 8 تو اتاقش منتظرته.اینم یه قرص مسکن برا سردردت"هری بعد از اینکه غذا و قرصش رو خورد اروم به اتاقش برگشت دوش گرفت و زخماش رو پاک کرد و بعد لباس گشادی که براش روی تخت گذاشته بودن رو پوشید و سعی کرد تا قبل از ساعت 8 یه کم بخوابه.اون زودتر از چیزی که بشه تصور کرد روی تختش خواب رفت.
ساعت دقیقا 7و 55 بود که هری بیدار شد اون تحمل یه تنبیه دیگه و بی خوابی و گرسنگی رو نداشت پس سعی کرد به اون نصفه ی مغزش که میگفت بخوابه و حرفای لویی رو نادیده بگیره توجهی نکنه
پس تصمیمش رو گرفت و بعد سریع بطرف اتاق لویی رفت در زد و اروم داخل شد.لویی رو دید که روی صندلی کنار تختش نشسته و لیوان مشروبی به دستش گرفته.کاغذ قرارداد روی میز بود لویی متوجه نگاه هری به کاغذ شد اون گفت
" خب هری دوست داری بدونی تو اون برگه چی نوشته؟بخونش.نترس برش دار من چند تا کپی ازش دارم."هری با احتیاط برگه رو برداشت و خواست روی صندلی بشینه که لویی با اخم گفت
" تا وقتی من تو اتاق هستم حق نداری روی صندلی بشینی.روی دو زانو روی زمین بشین."رنگ صورت هری سریعا قرمز شد و گفت" ترجیح میدم ایستاده بخونمش."لویی لباشو بیرون داد و گفت "هرجور راحتی."هری شروع به خوندن کرد.و با خوندن هرخطش لرزش بدنش از خشم بیشتر میشد.
تو اون قرارداد در واقع همون قوانینی که زین روز اول توضیح داده بود نوشته شده بود اما با جزییات بیشتر.وقتی هری به جایی رسید که نوشته شده بود لویی حق داره به گردن هری قلاده ببنده جوری دندوناش رو روی هم سایید که صداشون کاملا به گوش لویی رسید اون واقعا داشت از دیدن هری تو اون وضعیت لذت میبرد.
بقیه قسمتهای قرارداد هم بشدت باعث عصبانیت هری میشدن.اینکه اون باید هر شب تا قبل از ساعت 8 حموم میکرد و خودش رو برای لویی اماده نگه میداشت تا هر جور لذت جنسی که لویی بخواد بهش بده یا اینکه اون حق حرف زدن تو جمع یا نگاه به اطرافش رو بدون اجازه لویی نداره.و درصورت کوچکترین اشتباهی تنبیه میشه.
لویی هنوز با پوزخند روی لباش به هری نگاه میکرد اون" گفت خب حالا که خوندیش میتونی بری تو اتاقت و دوباره بخوابی.از فردا طبق قرارداد پیش میریم.البته غیر از یه موردش."
اون از جاش بلند شد و قلاده ی چرمی قرمز رنگی رو که روش حرف اچ و اس چاپ شده بود رو برداشت جلوی هری ایستاد و گفت" اینو امروز برات خریدم.تا وقتی تو این خونه هستی این قلاده رو از گردنت باز نمیکنی.اون ضد ابم هست پس نگران حموم رفتنت نباش....حالا موهاتو بزن کنار."
هری نمیتونست این تحقیر رو تحمل کنه.بستن قلاده مخصوص سگهاست!!!اون از سگها متنفره!هری گفت" من نمیخوام اونو ببندم قلاده برای سگهاست!"
لویی ابروهاش رو بالا برد و گفت "تو که نمیخوای بخاطر یه قلاده که اخرشم مجبور به بستنش میشی تنبیه بشی هرولد نه؟"
هری لباشو روی هم فشار داد.اون هنوز اینقد قوی نشده بود که بتونه یه تنبیه دیگه رو تحمل کنه.پس بدون حرف موهای بلندش رو جمع کرد و اجازه داد لویی قلاده رو دور گردنش ببنده!لویی خنده ای کرد و گفت" وای تو خیلی با قلاده خوشگلتر میشی هزا!"
هری با شنیدن اسم مستعار جدیدش اخمی کرد.این پسر هر ثانیه هری رو به یه اسم جدید صدا میزنه!هری متوجه نگاه خیره و شهوت امیز لویی روی لباش شد.لویی لب پایینش رو گاز گرفت و لیسش زد و بعد برگشت و درحالی که روی تخت دراز میکشید گفت "حالا هم برو بیرون و ایان رو صدا بزن."
YOU ARE READING
Force And Hate(L.S/BDSM)
Fanfictionهری لبای خشکش رو از هم باز کرد ولی صدایی ازشون خارج نشد.لویی گفت من یه قرارداد نوشتم تو اونو امضا میکنی و بعد منم اجازه میدم بهت غذا بدن و بعدشم میتونی بخوابی.نظرت چیه فرفری؟ هری دندوناش رو از خشم روی هم فشار داد.