#15

9K 652 183
                                    

د ا ن لویی
اینقد دیدن هری که از شدت درد قرمز شده و کلافه ست لذت بخش بود که واقعا سفت شدم.دیلدو رو عمدا نازک برداشتم که زیاد گشاد نشه و درعین حال بلند که تا عمق شکمش فرو بره.

دستگاه رو روی درجه ی متغیر گذاشتم یعنی 10 دقیقه سرعت کم بعد 15 دقیقه متوسط و بعد 20 دقیقه تند و دوباره از اول.از سوراخش خون روی تخت میریخت که واقعا صحنه ی قشنگی بود.کاملا مشخص بود که سوراخش درد و فشار زیادی رو تحمل میکنه.

از اتاق بیرون رفتم و گفتم "خوش بگذره هز."
در رو قفل کردم و به اشپزخونه رفتم جایی که زین مشغول تمیز کردن زخم ایان بود.ایان ناله ای کرد وقتی زین بتادین رو روی زخمش ریخت.زخمش واقعا عمیق بود

دستش رو گرفتم و گفتم" بیا باید بریم بیمارستان این فایده نداره.زین لطفا خونه بمون و کاری به هری هم نداشته باش هرچقدر جیغ زد و خواهش کرد در رو باز نکن."
زین گفت باشه.

و بعد ایان درحالی که با دستمال بتادینی زخمش رو گرفته بود ازجاش بلند شد و همراهم اومد.به سمت نزدیکترین بیمارستان راه افتادم.ایان رو به داخل اتاقکی داخل اورژانس بردم و به پرستاری که ازم پرسید چه اتفاقی براش افتاده گفتم یه گربه ی وحشی بهش چنگ زده.چشمای پرستار گرد شد با این حال گفت

"شما لطفا بیرون باشین تا من بخیه ش بزنم."
سری تکون دادم و بیرون رفتم.نیم ساعت بعد ایان از اورژانس بیرون اومد درحالی که روی صورتش پانسمان شده بود.بعد از تصفیه حساب از بیمارستان بیرون اومدیم و به خونه برگشتیم.

ایان رو به اتاقش بردم و گفتم" استراحت کن.من اون گربه رو حسابی تنبیه کردم."
ایان چیزی نگفت و صورتش از درد تو هم رفته بود.زین رو دیدم و ازم پرسید" چی شد؟"
-هیچی صورتش بخیه خورد و تمیز شد.مشکلی نیست.
+واقعا فک نمیکردم اینکارو بکنه.
-اره منم فک میکردم آروم و رام شده باشه ولی اشتباه کردم.اعصابم واقعا به هم ریخته.من میرم بالا تو هم ربع ساعت دیگه بیا تو اتاقم باید ریلکس کنم.

زین لباش رو روی هم فشار داد و گفت باشه.از پله ها بالا رفتم و وارد اتاق بازی شدم.تقریبا 1ساعت رفت و برگشتمون طول کشیده بود اما هنوز صدای ناله های دردناک هری میومد هرچند ارومتر شده بودن.

اون با شنیدن صدای در سرش رو بالا اورد و به من نگاه کرد ولی چیزی نگفت فقط سرش رو دوباره روی تخت گذاشت و به ناله کردن ادامه داد.

جلو رفتم موبایلم رو از روی پایه برداشتم و ضبط فیلم رو قطع کردم و بعد کنار تخت رفتم و دستگاه رو خاموش کردم و گفتم "اینبار زیاد طولش ندادم چون زین ازم خواست تنبیه ت نکنم.اما مطمئن باش دفعه ی بعد واقعا از کارت پشیمون میشی."
رینگ رو از روی دیکش برداشتم و بلافاصله اومد.

چشماش رو بست درحالیکه نفس نفس میزد.دست و پاش رو باز کردم و گفتم پاشو.
با زحمت زیادی از روی تخت بلند شد معلوم بود واقعا درد داره ولی توجهی نکردم بازوش رو گرفتم و با خشونت به طرف در کشیدم خیلی بیحال به نظر میرسید و خون تازه از روی رونهاش بطرف ساق پاش حرکت میکرد.

دنبالم اومد دراتاق قرمز رو باز کردم و پرتش کردم داخلش.در رو قفل کردم و به اتاق خودم برگشتم زین لخت روی تخت منتظرم بود دیدن بدن برنزه ش برام لذتبخش بود.

اون هیکل بینقصی داره.با دیدن من بلند شد و داخل لیوان کنار تخت مقداری مشروب ریخت و به طرفم اومد لیوان رو توی دستم گذاشت و گفت" ارومت میکنه لو.بیا بشین."

کنارش روی تخت نشستم و یه قلپ از مشروب داخل لیوان خوردم.اوه این عالیه.این مشروب رو زین 5سال پیش روز تولدم به من هدیه داد اون موقع این مشروب 10 ساله بود!!!ازش پرسیدم" خودتم میخوای؟ "سری تکون داد.

یه قلپ ديگه از مشروب داخل دهنم بردم و زین رو روی تخت هل دادم به پشت دراز کشید و منم رفتم روش دهنش رو باز کرد و مشروب داخل دهنم رو تو دهن زین خالی کردم.چشماش رو بست و اهی کشید.

Force And Hate(L.S/BDSM)Where stories live. Discover now