#14

9.6K 656 166
                                    

لویی به زین گفت" تو به ایان برس و من به این گربه ی وحشی."
وبعد منو که هنوز نفس نفس میزدم با خودش از پله ها بالا برد.سعی کردم مقاومت کنم اما اون لعنتی دستای قوی داره.در اتاق بازی رو باز کرد و پرتم کرد تو!

روی زمین افتادم با عصبانیت فریاد زد
" فک کردم رام شدی اما نه هنوز به تنبیه بیشتری احتیاج داری تا چنگ زدن یادت بره."
به طرف یکی از کمد ها رفت و همزمان گفت "لخت شو و روی تخت بخواب سریع."
نمیدونستم چکار کنم هنوز اینقد قوی نشدم که باهاش دربیفتم از طرفی از کارایی که میخواست باهام بکنه متنفر بودم.

منتظر وایستادم تا ببینم با خودش چی از تو کمد میاره.یه رینگ فقط!برگشت و با عصبانیت گفت
" زود باش.تا وقتی دستگاه رو اماده میکنم وقت داری لخت روی تخت خوابیده باشی وگرنه قسم میخورم که واقعا تنبیه ت سخت تر میشه."
بعد به طرف دستگاهی رفت که روش پارچه ای انداخته بودن

میدونستم اینقد عوضی هست که شکنجه ش رو سخت تر کنه پس تصمیم گرفتم به حرفش گوش کنم دیگه بهش نگاه نکردم لباسام رو دراوردم و روی تخت خوابیدم.دستگاه رو با خودش جلو اورد و به طرفم برگشت

و مچ دستم رو محکم گرفت و کشید تا به دستبندهای بالای تخت برسه وقتی دستها و مچ پاهام رو بست یه لوله از دستگاه به سمتم اورد و روی دیکم گذاشت و دستگاه رو روشن کرد

دیکم داخل لوله مکیده شد مکش دستگاه کم و زیاد میشد و کم کم حس خوبی بهم میداد جوری که کاملا سفت شده بودم چشمام رو بستم و میدونستم هرقدر لذت بیشتر بشه دردش هم بیشتر میشه لویی بهم نگاه کرد و وقتی مطمئن شد کاملا سفت شدم دستگاه رو خاموش کرد و قبل از اینکه اعتراض کنم رینگ رو روی دیکم گذاشت.

دوباره به طرف یکی از کمدها رفت سرم رو بلند کردم و با دیدن دیلدوی نسبتا باریک و درازی که تو دستش بود وحشت کردم.سعی کردم پاهام رو به هم نزدیک کنم تا به بین پام دسترسی نداشته باشه.اما اون به طرف دستگاه رفت تا حالا اینطور دستگاهی ندیده بود سرم رو بالا نگه داشتم تا ببینم چکار میکنه

اون دیلدو رو به دستگاه وصل کرد و با لحن خطرناکی گفت "باکره ای نه؟"
با عصبانیت گفتم "خب معلومه که باکره ام عوضی من که مثل تو یه فگوت کثیف نیستم."
سرش رو تکون داد و گفت "خب برات متاسفم چون قراره مثل جهنم دردت بگیره."
کم کم داشتم حدس میزدم که اون دستگاه چیه.

لویی با حرص پاهام رو از هم باز کرد و دستگاه رو جلو اورد درحالی که من تقلا میکردم تا به سوراخم دسترسی نداشته باشه گفت" اروم بگیر تا برات سخت تر نشه"
اون دستگاه رو بین پاهام تنظیم و بعد روشنش کرد میله ای که دیلدو بهش وصل بود جلو اومد و به سوراخم فشار اورد

اون لعنتی حتی منو اماده نکرده بود یا از لوب استفاده نکرده بود دیلدو به سوراخم فشار بیشتری اورد تا واردش شد احساس کردم کاملا پاره شدم جیغ بلندی زدم جوری که گوش خودم کر شد گرمی خون رو روی رون و پشتم حس کردم.لویی پوزخندی زد و معلوم بود از دیدن این صحنه لذت میبره چون داشت با گوشیش فیلم میگرفت.

دیلدوی لعنتی به ماهیچه های دورش فشار میاورد تا جایی که کاملا داخل بدنم فرو رفت و پرم کرد درحالی که از درد بدنم میلرزید سرم رو بالا اوردم و به بین پاهام نگاه کردم دیگه خبری از دیلدو نبود اون کاملا تو بدن من فرو رفته بود ناله ای کردم و چشمام رو بستم این واقعا درحد جهنم درد داشت.

میله عقب و جلو میرفت و با هربار سوزش و درد بینهایتی به من وارد میکرد.ناخواسته اشک از چشمام سرازیر شد و ناله کردم.لویی درحالی که با دکمه های دستگاه ور میرفت با بدجنسی گفت

"نمیدونی وقتی اینجوری کلافه و پریشون درحال به فاک رفتن هستی چقد خوشگلی.سوراخت کاملا پاره و داغون شده هزا!اما این حقته تا دیگه به کسی چنگ نزنی.الانم تا وقتی ایان رو میبرم بیمارستان تا صورتش بخیه بخوره زیر این ماشین سکس به فاک میری و درد میکشی تا کاملا درست رو یاد بگیری."

اوه خدایا رفت و برگشت به بیمارستان مطمئنا بیشتر از 2ساعت طول میکشید و من واقعا تحمل ندارم دیکم درحال انفجاره و سوراخم کاملا جر خورده و درحال خونریزیه.

دلم میخواست بهش التماس کنم تا اینکارو نکنه اما واقعا غرورم اجازه نمیداد.لویی گوشیش رو روی پایه ای نزدیک تخت ثابت کرد و از در بیرون رفت و گفت" خوش بگذره هز!"

Force And Hate(L.S/BDSM)Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin