کم کم داشتم سفت میشدم.زین بعد از 5سال دوستی و 1سال بردگی برای من کاملا بلده که چجوری منو رام خودش کنه و تحت کنترل خودش بگیره.مخصوصا الان که اعصابم بخاطر کارای هری به هم ریخته.
زین دستش رو برد پایین و شلوار و باکسرم رو با هم دراورد خودمم تیشرتم رو دراوردم و پرت کردم پایین تخت.زین با دیدن دیک نسبتا سفتم مثل بچه ای که بهش بستنی داده باشن چشماش برقی زد و جلو اومد و منو روی تخت انداخت حالا من به پشت دراز کشیده بودم و سر زین بین پاهام بود
اون قسمت زیادی از دیکم رو تو دهنش برد و مثل یه حرفه ای شروع به ساک زدن کرد.اه کشیدم و از شدت لذت چشمام رو بستم.بریده بریده گفتم" زین تو...تو...یه حروم زاده ی....لعنتی هستی."
زین اروم خندید و دیکم رو از دهنش دراورد.اومد روی شکمم نشست و به کشوی کمد کنار تخت اشاره کرد و گفت
" دلت میخواد از اون محلولی که اون روز گرفتی استفاده کنی؟من که واقعا دلم میخواد."سرم رو به چپ و راست تکون دادم و گفتم
"نه فقط میخوام اروم شم."
صورت زین یه لحظه بی احساس شد ولی سریع گفت" باشه مشکلی نیست بوبر."
این اسم مستعار منه که فقط زین و خونوادم اجازه دارن منو باهاش صدا بزنن.صورتش رو جلو اورد و لباش رو روی لبام گذاشت لبای زین همیشه منو یاد بستنی وانیلی میندازن خنک و خوشمزه هستن.بوسه ی عمیقی رو شروع کرد و زبونم رو مکید سعی کردم تسلطم رو روی بوسه بیشتر کنم پس با یه حرکت زین رو چرخوندم و حالا اون زیر من بود
دوباره بوسه رو با شدت بیشتر و وحشیانه تر ادامه دادم تا جایی که لب زین پاره شد و شروع به خونریزی کرد مزه ی اهن تو دهنم پخش شد ولی اهمیتی ندادم زین ناله میکرد و من بیشتر از قبل تحریک میشدم.بلند شدم و از کشوی کنار تخت چشمبند دراوردم دست زین رو گرفتم تا به دستبندای بالای تخت وصل کنم
اون ناله ای از سر اعتراض کرد و گفت" نه توروخدا ددی اینجوری نه."
وقتی منو ددی صدا میزنه دیوونه میشم جوابی ندادم بعد از بستن دستاش چشمبند رو روی چشماش بستم اون هنوز درحال ناله و اعتراض بود.میدونستم زین دوست داره موقعی که زیر من به فاک میره پشتم رو چنگ بزنه و ببینه باهاش چکار میکنم اما امروز من زیاد برای یه سکس رومانتیک و با احساس خشن هستم.با عصبانیت گفتم
" نمیخوام چیزی به جز صدای ناله هات و اسم خودم بشنوم زی فهمیدی؟"
اون سرش رو تند تند تکون داد.پاهاش رو کاملا باز و روی شکمش خم کردم سوراخش که حالا بعد از چند سال یه کم گشاد شده بود دایم باز و بسته میشد دیکم رو بدون فکر کردن فرو بردم داخلش جیغ زد و ناله بلندی کرد اصلا اماده ش نکرده بودم و میدونستم دردش میگیره.دستاش رو از داخل دستبندها میکشید و معلوم بود دلش میخواد مثل همیشه به پشتم چنگ بزنه تا دردش رو آروم کنه اما من بدون فرصت دادن بهش شروع به تلمبه زدن کردم اونم با هر بار که کاملا داخل بدنش فرو میرفتم اسمم رو جیغ میزد.صحنه ی به فاک رفتن هری زیر ماشین سکس به یادم اومد اون واقعا سکسی و جذاب بود.
چقد دلم میخواست الان به جای زین هری زیرم بود.پس چشمام رو بستم و سعی کردم هری رو به جای زین تصور کنم صدای ناله های زین بلند بود و نمیتونستم تمرکز کنم پس با بدخلقی گفتم" بسه نمیخوام دیگه ناله کنی صدات رو نشنوم زین."
بیچاره زین با وجود دردش ساکت شد و ناله هاش رو خفه کرد.بخاطر همینه که زین برده ی مورد علاقه ی منه اون در هر حالی لذت منو به حال خودش ترجیح میده.صدای زنگ موبایلم بلند شد به صفحه ش نگاه کردم لیام بود جواب دادم
-سلام رفیق کجایی؟
+روی زینم
لیام مکثی کرد.میتونستم قیافه ی عصبانیش رو تصور کنم.اون همیشه از این که من با زین میخوابم متنفره.
-اوه پس بدموقع زنگ زدم اره؟
+معلومه عوضی
-درهرحال میخواستم برا امشب دعوتت کنم یه مهمونی کوچیک گرفتم.
-باشه میام
+زینم با خودت بیار و اون گربه وحشی جدیدت روبدون جواب دادن تلفن رو قطع کردم و روی کمد انداختم.زین هنوزم در حال درد کشیدن بود اما لباش رو محکم روی هم فشار میداد تا صدایی بیرون نیاد.دوباره چشمام رو بستم و هری رو تصور کردم بدن سفید و پاهای کشیده و بلندش موهای فرفری نرمش که دلم ميخواد چنگ بزنم توشون.
اینقد محکم تلمبه میزدم که تخت کاملا تکون میخورد و صدا میداد اما واقعا بهش احتیاج داشتم .چند تا ضربه ی دیگه زدم و بعد حس کردم که رها شدم اومدم و کامم رو داخل زین خالی کردم.اون هنوزم بیصدا زجر میکشید و دیکش سفت و قرمز بود دستم رو روش گذاشتم و درحالی که بالا و پایینش میکردم گفتم "میتونی ناله کنی زین."
بیچاره بلافاصله شروع به ناله کرد به چشمبندش نگاه کردم که خیس اشک بود خدایا اون گریه کرده بود و من اصلا نفهمیدم.چشمبند و دستبنداش رو باز کردم و گفت" بیا زین برای من بیا بیبی."
انگار منتظر دستور من بود چون با اه بلندی تو دست من ارضا شد و کام سفیدش روی دست من و شکم خودش ریخت.چشماش کاملا قرمز شده و درحال بسته شدن بودن. سریع روش خوابیدم و لباش رو بوسیدم و گفتم "حالت خوبه زین؟ "
سرش رو با بیحالی تکون داد.ازش پرسیدم
"دوست داری تا قبل از ناهار 1ساعت زیر من بخوابی؟"
اینبار سرش و با شدت بیشتری تکون داد.پس صورتم رو تو گردنش فرو بردم و شروع به لیسیدن و بوسیدن و مکیدن گردنش کردم کاری که میدونم دوست داره بعد از یه سکس خشن و دردناک براش انجام بدم.از روی لذت اهی کشید و چشماش رو بست.
چند دقیقه بعد که صدای تنفسش منظم و اروم شد فهمیدم که خواب رفته.خودمم واقعا خسته بودم پس همونطور که روی زین بود چشمام رو بستم و کمی بعد خواب رفتم.
YOU ARE READING
Force And Hate(L.S/BDSM)
Fanfictionهری لبای خشکش رو از هم باز کرد ولی صدایی ازشون خارج نشد.لویی گفت من یه قرارداد نوشتم تو اونو امضا میکنی و بعد منم اجازه میدم بهت غذا بدن و بعدشم میتونی بخوابی.نظرت چیه فرفری؟ هری دندوناش رو از خشم روی هم فشار داد.