*Harry's Pov*پنجره درحالی که کنارش نفس میکشیدم بخار کرد. انگشتامو آروم بالا آوردم و دایره های کوچیک روی پنجره کشیدم. پسر، حوصلم سر رفته.
بازو های لاغری رو حس کردم که از پشت بدنمو گرفتن و به سمت خودشون کشیدن. اخم کردم و همونطور که یواش با خودش خندید، خودمو از چنگش بیرون کشیدم.
" من تورو میخوام. " توی گوشم زمزمه کرد و باعث شد درحالی که برمیگردم تا ببینمش چشمامو با خشونت بچرخونم.
بازوهاشو از روی خودم هل دادم کنار. " دوباره نه. "
اون یه آهه عمیق کشید ولی همونطور که دستشو توی موهای بلوندش میکشید آهش به خنده تبدیل شد. " من برای این [ اینکه هری ردش میکنه ] پول ندادم. "
من درحالی که نفسای عمیق میکشیدم تا خودمو آروم کنم صبر کمم رو نگه داشتم. "تو چیزی که براش پول دادیو ده دقیقه پیش گرفتی. من دارم میرم. "
دستای کوچیکشو روی شونه های برهنم گذاشت و همونطور که به چشمای آبیش خیره شده بودم لبای بزرگشو اویزون کرد. " تو وقتی داشتیم با تلفن اینو برنامه ریزی میکردیم بدبخت به نظر نمیرسیدی. "
" توعم وقتی داشتیم اینو برنامه ریزی میکردیم مثل یه معلم انگلیسی حشری به نظر نمیرسیدی. "
من نفس کشیدم و اون قبل از اینکه لباشو بیاره سمت گردنم یه لبخند شیطانی زد.
" میدونی داری چه کار میکنی، هری استایلز؟ " با یه نیشخند زمزمه کرد. " تو داری سخت تلاش میکنی تا پول دراری. "
" من مطمئنم این بخاطره اینه که میخوام برم خونه. " با نا امیدی زمزمه کردم و یه بار دیگه اونو از خودم هول دادم کنار.
" چقد میخوای، ها؟ زودباش، هری. صد تا بسه؟ "
همونطور که دستای درازشو پشت گردنم حلقه کرد نفسمو با مصممیت بیرون دادم. درحالی که لبام فقط چند سانتی متر با لباش فاصله داشت دستمو آوردم بالا و گونشو با ملایمت گرفتم.
" تعجبی نداره که شوهرت ولت کرده. " زمزمه کردم و اون همونطور که زیر لمسم نرم شد با بی میلی اخم کرد. من آروم گونشو نوازش کردم تا یه جورایی بیدارش کنم و بعدش از آغوشش بیرون اومدم.
" من فقط دخترایی که راحت بهم میدنو وقتی مستم به فاک میدم. شنبه شب [همون پن شنبه شب خودمون 😂] زنگ بزن تا ببینیم چی میشه. " یواش بهش پوزخند زدم ولی اون فقط ساکت موند.
درحالی که با اخم به بدنم خیره شده بود دوباره لباسامو پوشیدم. چشمای آبیش یکم از اشک برق زدن وقتی دستاشو جلوی سینش گره کرد و با ناراحتی سرفه کرد " ااا، میخوای برسونمت خونه؟ "
من سریع سرمو تکون دادم " ترجیح میدم راه برم. "
درحالی که از خونش خارج میشدم سیگارمو روشن کردم. همونطور که سرم پایین بود از راه بین باغچهی با سلیقه تزئین شدش که ازش نفرت داشتم رد شدم. دود تلخ نیکوتین رو بیرون دادم و با هر قدمی که برمیداشتم سوت میزدم.
STAI LEGGENDO
Call Boy. (Harry Styles Fan Fiction)
Fanfictionهارلی توماس ؛ یه دختر مسیحی خرد شده با اضطراب که از قضاوت کردن اونایی که گناه میکنن لذت میبره هری استایلز ؛ یه پسر خدانشناس خرد شده با احساسات که از گناه کردن لذت میبره [ Persian Translation ] Highest Rank : 12 in Fan Fiction | Sexual Content |