Chapter 27.

1.7K 145 163
                                    


* هشدار: این داستان میتونه به طور کلی برای افرادی که سلف هارم میکنن نا مناسب باشه. هارلی با تیغ به مچ دستاش آسیبی نمیرسونه ولی سرشو به دیوار میکوبونه و یا پاهاشو میخارونه تا زخم شن. بالاخره اینا هم یه نوعی سلف هارمن پس اگه با این جور صحنه ها راحت نیستید این چپتر رو نخونید. *

شب شنبه بود و من بدن شکنندم رو توی وان گذاشته بودم. درحالی که با نوک تیز ناخونام پشت پاهام رو میخاروندم آب ولرم کم کم سرد میشد. چشمام رو بستم و سرم رو تا جایی که دهنم و بینیم کامل زیر آب برن پایین بردم.

منو به خاطر گناهام ببخش. توی دلم گفتم. لطفا.

خواسته های هری دارن از نظر دینی غرقم میکنن، در واقعا انقد زیاد که من دارم تو روزی که باید عبادت کنم فاسد میشم. من هر روز برای بخشش دعا میکنم و به خودم و خدا قول میدم که این دیگه هیچوقت اتفاق نمیوفته. قول میدم که خدا همیشه از همه برام مهم تر باشه، حتی هری.

من باید خودمو تنبیه کنم.

من قانون چهارم رو زیر پا گذاشتم پس یه جورایی خدا رو زیر پا گذاشتم. مسیح به خاطر گناهای من مرده و من بازم جدی نمیگیرمش. بخشش خواستن کافی نیست، من باید خودمو دچار درد کنم تا از خدا تشکر کنم و کارای اشتباهم رو جبران کنم.

با شلختگی پوستمو خراشیدم و تا وقتی که خون از توی زخمام سرازیر شد و آب رو پر کرد بس نکردم. اشکام هم با آب قاطی شده بودن و یه وان آب پر از غم و پشیمونی درست کرده بودن. وقتی که دیدم بعد از یه مدت طولانی خون هنوز از زخمام سرازیره یه دفعه چشمامو درشت کردم. با عجله از توی وان بلند شدم و دنبال یه حوله گشتم.

دقیقا وقتی که میخواستم از وان بیرون بیام یه نفر با کوبیدن به در متوقفم کرد. " هارلی، تو هنوز اونجایی؟! "

وحشت کردم و دوباره توی وان خوابیدم. " آ-آره. "

خیلی زود صدای ناله‌ی خسته‌ی هری رو شنیدم. " چقد دیگه میخوای اون تو بمونی؟ "

درحالی که اطرافمو نگاه میکردم ساکت موندم. خون تموم وان رو پر کرده بود و صحنه ای به وجود آورده بود که قابل توصیف نبود. " یکم دیگه. "

" پس پرده‌ی حموم رو بکش چون من دارم میام تو‌. " بهم دستور داد و باعث شد با اضطراب پرده‌ی پلاستیکی رو بکشم.

اون خیلی زود وارد حموم شد و حدس میزنم پرده نازک بود چون میتونستم به راحتی بدنشو به شکل یه سایه ببینم. همونطور که هری کنار دستشویی وایساده بود خودمو بغل کردم تا سینه هامو بپوشونم. دیدم زیادی تار بود برای همین نمیتونستم بفهمم داره چه کار میکنه.

" داری چه کار میکنی؟ " با صدای آروم پرسیدم و نگاهمو به آب داخل وان دوختم.

" خودمو سوزوندم. " غر زد. " با سیگارم. "

Call Boy. (Harry Styles Fan Fiction)Where stories live. Discover now