Chapter 29.

1.3K 184 180
                                    


من احساس میکنم که هری کاملا تحت کنترلمه. این چند روز اخیر عجیب ولی رضایتبخش بودن چون هری به تموم دستوراتم عمل میکرد.

" هری، میتونی برام یه لیوان چای درست کنی؟ "

" حتما. " اون قبل از اینکه روی پاهاش بپره و به سمت آشپزخونه بدوه سریع جواب داد.

درحالی که مامان و بابام با بی صبری رو به روم نشسته بودن با آرامش و یه نیشخند پنهانی روی مبل نشسته بودم. " متیو، شیفتمون ده دقیقه دیگه شروع میشه. باید بریم. "

پدرم ابرو هاشو توی هم دیگه برد و به ساعتش نگاه کرد. " 'Gossip Girl' دو دقیقه‌ی دیگه تموم میشه کارن. "

اوه خدا.

" متیو، تو میتونی تکرارشو ببینی. زودباش، بیا بریم. " مامانم یواش ناله کرد و روی پاهاش ایستاد. با شک به من خیره شد و انگشت اشارشو بالا گرفت. " تو و هری اینجا رو تمیز نگه دارید. من تموم صبح رو داشتم خونه رو تمیز میکردم. "

" خیلی خب. خدافظ مامان، خدافظ بابا‌. " درحالی که یواشکی کنترل تلویزیون رو بر میداشتم داد زدم‌. وقتی که صدای پای هری رو شنیدم کنترل رو کنارم گذاشتم و یکم بعدش هری با یه لیوان داغ توی دست چپش وارد هال شد. اون با مهربونی لیوان رو کنارم گذاشت و خودشم روی مبل نشست.

" اونا کجا رفتن؟ " با کنجکاوی پرسید.

" سر کار‌. "

" آها. " تقریبا خوشحالی کرد و کنترل تلویزیون رو از روی مبل برداشت. " من سه ساعته که دارم صبر میکنم تا چیز که میخوام رو ببینم. "

وقتی که هری اینو گفت یه ایده به ذهنم رسید‌. اون با هیجان یکی یکی کانال هارو میگذروند تا بالاخره به چیزی که دنبالش میگشت رسید که 'بیا با من شام بخور' بود. من آروم به هری نگاه کردم و یواش سرفه کردم تا توجهشو جلب کنم.

" من میخوام یه چیز دیگه ببینم. " زمزمه کردم و باعث شدم که عضله هاش منقبض بشن.

" ح...تما. " قبل از اینکه کنترل رو بهم بده با ناراحتی لباشو آویزون کرد. وات د هل؟ مشکلش چیه؟

من احساس میکنم که اون انقدر درگیر خواسته های جنسیشه که یه نقشه آماده کرده تا کاری کنه بذارم هر کاری میخواد انجام بده. اون فکر میکنه که من نمیدونم، ولی من دقیقا میدونم داره چه کار میکنه. من فکر میکنم که اون به خاطر اینکه نیاز های جنسیشو رد کردم انقدر عصبانیه که ناخودآگاه خودشو برده‌ی من تصور میکنه و نا امیدیش انقدر زیاد شده که بدون اینکه خودش بدونه یه جورایی 'ستایشم' میکنه. من میدونم که به محض اینکه بهش اجازه بدم لمسم کنه این شرایط تموم میشه پس میخوام ببینم که برای یه مدت درد میکشه.

من کانال رو عوض کردم و زدم روی کانالی که برنامه‌ی مورد علاقم که 'راز های مردوک' بود رو نشون میداد. هری تقریبا به خاطر دیدنش غش کرد و قبل از اینکه با خستگی روی مبل ولو بشه چشماشو به طرز نمایشی ای چرخوند. پاهاشو از یه طرف مبل آویزون کرد و سرش رو روی پاهای من گذاشت.

Call Boy. (Harry Styles Fan Fiction)Where stories live. Discover now