*Harley's Pov*درحالی که سرمو بالا گرفته بودم و امیدوارم بودم کلایدو ببینم توی راهروی باریک خفه کننده راه میرفتم. اون پسر عالی ایه، بعضی وقتا یکم بی ادب میشه ولی کاملا پتانسیل یه دوس پسر خوب شدن رو داره.
توی کلاس انگلیسی درحالی که همه داشتن سر جاهاشون میشستن یواش بهش نزدیک شدم. خانوم ولنتاین باید هنوز توی دفتر معلما باشه. روی شونهی کلاید زدم و اون سرشو به سمتم چرخوند. یه نگاه شوکه روی صورت زیباش بود.
" ااا، سلام، هارلی. " با تردید آرنجشو روی میز گذاشت و چونشو روی دستاش استراحت داد. " چه خبر؟ "
" من فقط میخواستم سلام بدم و... راجبه، میدونی، شام و رقص حرف بزنم. " با نا راحتی لبخند زدم. قلبم با ترس از اینکه ردم کنه تند تند میزد.
" آره، آره، راجبه اون- من... " وقتی که چشمای قهوهای شکلاتیش به چشمای من نگاه کردن صحبت کردنو متوقف کرد. درحالی که دور و برشو نگاه کرد تا از یکی کمک بگیره مصنوعی خندید و این منو نگران کرد. " من هنوز کت و شلوار نگرفتم. "
من با امید خودمو جمع کردم و اضطرابمو قورت دادم. " اشکالی نداره. من یه جورایی اینکه اهمیت نمیدی بقیه راجبت چه فکری میکنن رو دوس دارم. تو حتی نیاز نداری کت و شلوار بپوشی. "
اون هوفی کشید و درحالی که سوراخای بینیشو گشاد کرده بود، با هوا لپاش رو باد کرد. با چشمای بی نقصش بهم نگاه کرد. " هارلی، من- "
" تو نمیخوای باهام بیای بیرون. میخوای؟ " با آزردگی زمزمه کردم.
" ن-نه، معلومه که میخوام... شت، هارلی- من... من یه کت و شلورا میخرم. راجبش نگران نباش. من میبرمت به رقص و شام. ساعت هشت میام سراغت." با خستگی گفت و به بدبختیه خودش اخم کرد. من درحالی که توی دنیای افتخار و خوشحالی با شکوهم بودم به این کارش اهمیتی ندادم.
" ما قراره کلی خوش بگذرونیم. قول میدم. "
" باشه، هارلی. "
با عجله روی صندلی خودم نشستم، سعی داشتم خودمو آروم نگه دارم ولی به وجد اومده بودم و پر از خوشحالی بودم. افکار هیجان انگیز ذهنمو پر کردن مثل هوا که بالن رو پر میکنه، و توی آسمون صاف و زیبا درحال پرواز بودن.
تنها پرتوی نور که از پنجره میومد تو با ورود ناگهانی خانوم ولنتاین به کلاس از بین رفت. " خیلی خب، غرور و تعصب، صفحهی شصت "
یه باریکه ی نور از لای در به کلاس تابید و باعث شد از جام بپرم. دانش آموز بیخیال مثل همیشه دیر به کلاس اومد. هری با صورت بی حالتش وارد کلاس شد و روی صندلیش نشست.
" چرا دیر اومدی آقای استایلز؟ " خانوم ولنتاین با سرگرمی نیشخند زد و لبای قرمز تحریک کنندش رو بعد از سوالش به هم فشار داد.
YOU ARE READING
Call Boy. (Harry Styles Fan Fiction)
Fanfictionهارلی توماس ؛ یه دختر مسیحی خرد شده با اضطراب که از قضاوت کردن اونایی که گناه میکنن لذت میبره هری استایلز ؛ یه پسر خدانشناس خرد شده با احساسات که از گناه کردن لذت میبره [ Persian Translation ] Highest Rank : 12 in Fan Fiction | Sexual Content |