Chapter 20.

1.4K 167 124
                                    

صبح شنبه، وقتی داشتم از اتاقم بیرون میرفتم شست پام به در گیر کرد- راه عالی ای برای شروع روز.

همونطور که احساس میکردم توی یه قایق در حال غرق شدنم و تلو تلو میخوردم اتفاقی به در اتاق هری برخورد کردم و دستامو روی چوب سردش گذاشتم.

" بیا تو. " با صدای محکمش گفت.

من با نا راحتی و اضطراب آرنجمو خاروندم و یواش گونه‌ی داغمو به در چوبی فشار دادم. " ا-اوه، نه- من-من نمیخواستم در بزنم. "

" به هر حال بیا تو. " غر غر کرد.

درحالی که پاهام مثل بامبی میلرزیدن خودمو توی اتاقش سُر دادم. به خاطر اینکه به طرز عجیبی روی زمین نشسته بود و با عرق خیس شده بود پاهام کنار پاهاش قرار گرفتن. اوه، صبر کن- اون داشت دراز نشست میرفت. وقتی که متوجه شدم فقط یه زیرپوش و باکسر تنشه چشمام با شوک گشاد شدن و باعث شدن بلرزم و بخوام هرچی سریع تر اتاقشو ترک کنم.

" هارلی، نرو. من فقط... متاسفم. " اون گفت و قبل از اینکه روی پاهاش بایسته عضله های برنزشو کش داد. بازوشو بالا آورد تا پشتشو بخارونه و من تقریبا به خاطر صحنه‌ای که جلوم بود چشمامو بستم.

" مشکل چیه؟ " با کنجکاوی زمزمه کرد. " چرا قیافتو اونجوری کردی؟ "

با ترس آب دهنمو قورت دادم و بدون فکر شونه های ضعیفمو بالا انداختم. " من میتونم... موهای زیر بغلتو ببینم. "

هری با خودش نیشخند زد و دستاشو کم کم پایین آورد. " خب؟ همه موی زیر بغل دارن. نمیدونستم باید قایمش کنم. "

" من موی زیر بغل ندارم. " ابرومو بالا گرفتم. من هیچوقت موی زیر بغل نداشتم.

" چی؟ تو موی زیر بغل نداری؟ " درحالی که گفت و گوی خجالت آورمون جلو تر میرفت با صدای بلند خندید. " این خوش شانسیه- ولی عادی نیست. شاید تو هنوز کاملا به سن بلوغ نرسیدی. "

" من هیجده سالمه. " وحشت کردم. " یعنی بدنم مشکلی داره؟ "

همونطور که داشت به سوالم فکر میکرد ابروهاشو توی هم کشید و سرشو کج کرد. " پاهات مو دارن؟ "

یه مکث طولانی کردم. " آره. "

" قسمت زنونت مو داره؟ " با کنجکاوی پرسید.

من میخواستم جوابشو بدم ولی بعدش سریع دهنمو بستم. درحالی که لبای مضطربم سعی میکردن از هم جدا شن چشمامو گشاد کردم. " آااا- ا-این اطلاعات خیلی خصوصیه. "

" پس این یه آره‌ست. " سوراخای بینیشو گشاد کرد و چشمای زمردیشو چرخوند. " احساس خجالت زدگی نکن، هارلی- اگه قسمت زنونت مو نداشت نگران میشدم. "

من با نا راحتی بازوهامو جلوی بدنم حلقه کردم و هری جوری از بالا به پایین بهم نگاه کرد که انگار یه تیکه گوشتم. " من میخوام باهات صحبت کنم. "

Call Boy. (Harry Styles Fan Fiction)Where stories live. Discover now