Chapter 13.

1.1K 151 57
                                    


[ چند ساعت قبل از اینکه هارلی بره خرید‌. ]

*Harry's Pov*

سریع انگشتامو بالا آوردم و محکم در زدم. درحالی که پیرهن دکمه دار مشکی ای که تنم بود رو توی شلوار کارم میذاشتم، یه اخم صورتم رو گرفته بود. کراوات آبیم‌ رو محکم کردم و با وقار نشانمو به پیرهنم زدم. یه سایه که معلوم بود مال یه خانومه از اون طرف در شیشه‌ای معلوم شد و من با نا امیدی دستامو روی باسنم گذاشتم.

زنه با چشمای شوکه شده درو باز کرد‌. موهای صاف و بلوندش رو دم اسبی بسته بود. " آ-ااا، میتونم کمکتون کنم، افسر؟ "

لبمو گاز گرفتم و نگاهمو سخت تر کردم. " شما خانوم جوانا پرایس هستید؟ "

" ب-بله. " من من کرد.

نفسمو دادم بیرون و درحالی که دستامو دو طرف کمربندم میذاشتم سعی کردم صورتمو بی حس نگه دارم. یه نفس عمیق و جدی کشیدم و مضطرب با سگک کمربندم بازی کردم.

" من یه شکایت دریافت کردم. میدونی چرا؟ " با یه لحن خشن و تلخ زمزمه کردم. ولی اون طعنه‌ی خشکمو فهمید.

چشمای مشتاقش به سمت انگشتای بلندم رفتن که روی کمربند مشکیم بودن. سینه‌ی کوچیکش شروع کرد به بالا و پایین رفتن. " نه. "

یواش کمربندم که اونو شیفته‌ی خودش کرده بودو باز کردم و اون خشکش زد. " تو دختر بدی بودی. "

بدون دعوت وارد خونش شدم و یه لبخند شیطنت آمیز یواش یواش روی لباش شکل گرفت. خونش کاملا کلیشه ای بود. شومینه، قاب عکسایی از بچه هاش که امیدوارم اینجا نباشن، اسباب بازی های سگش که روی زمین جویده شده بودن.

" باید برای رسیدگی بیشتر اتاقتو بازرسی کنم- "

" نه. " دستای کوچیک و استخونیش رو روی سینم گذاشت. " آشپزخونه. "

یه لبخند کوچیک ‌مصنوعی بهش زدم و بعدش دوباره به چهره‌ی اخموی خودم برگشتم. دنبال باسن کوچیکش به سمت آشپزخونه رفتم و اون به زور به سمت اپن هولم داد. بعدش یه توقف کوتاه کرد و به خودش ‌نگاه کرد.

" بذار یه چیز سکسی تر بپوشم. "

" نه، لطفا نرو. بذار بریم سر اصل مطلب. " شکایت کردم.

" فقط پنج دقیقه طول میکشه. " ساکتم کرد و با عجله از آشپزخونه رفت بیرون.

چشمای خستمو چرخوندم و دستامو روی اپن مرمری تیره استراحت دادم. این داشت خیلی طول میکشید. اون بدون لباس سکسیم خوب به نظر میرسید. کاشکی وقتی لخت بود درو باز میکرد تا زودتر تمومش کنیم.

من از وقتم استفاده کردم و در یخچالشو باز کردم و دنبال یه چیز هیجان انگیز گشتم. ماست اصل یونانی پیدا کردم، پنیر ریش ریش، یکم گوشت بسته بندی شده و سیب سبز. هارلیم دوس داره سیباش توی یخچال باشن. دختره‌ی کَنه. من نمیتونم بفهمم چطوری شمارمو پیدا کرده. من فقط باید بیشتر مراقب باشم. ولی بالاخره، یه مشتریم یه مشتریه. اگه دوباره زنگ بزنه، تا جایی که میتونم پای تلفن نگهش میدارم تا هر پنج دقیقه پونزده تامو بگیرم.

Call Boy. (Harry Styles Fan Fiction)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora