*سوم شخص*
نینا و دنیل و پسرشون اومدن و ناهار و دور هم خوردن و درباره خاطراتشون از اون زمانی ک زین و لیام باهم اشنا شدن حرف میزدن ومیخندیدن
ناهار و خوردن و رفتن سمت پذیرایی و رو مبلا نشستن
دنیل:زین پایه ای ی دست شطرنج بیایم،یا مردش نیسی
ز:هه،مطمئنی میخوای با من در بیوفتی؟
د:کاملا
ز:پس بشین ببینم چیکار میکنی
نشستن پشت میز شطرنج
نی:عححح،چقد ضدحالید شما،ی روزو اومدیم دور هم باشیما،شطرنج چیه دیگ
گفت و چشاشو چرخوندز:خاهر من تغصیر شوهرته ک اقد ادعاش میشه،بذا ببینیم چیکا میکنه
زین و دنیل مشغول شدن و نینا و لیامم باهم حرف میزدن ومیخندیدن،ماریا اومد و سینیه قهوه و گذاشت رو میز وروب لیام گفت
ما:چیزی لازم ندارید عاقا
ل:نه ماریا دستت درد نکنه،اگ کاری نمونده میتونی بری درباره اون مرخصی ی هفته ایتم با زین حرف زدم،قبول کرد
لیام ی لبخند ب ماریا زد و ماریا تشکر کرد و ازشون دور شد
صدای دویدن میومد، لیام با ترس پشت سرشو نگاکرد ک ی موقع میلان نباشه،وقتی دید داریان داره میاد سمتشو خیالش راحت شد و بش لبخند زد
داریان اومد سمت نینا و نینا بغلش کرد
گذاشتش روپاش ولپشو محکم بوسید،لیامم لپشو کشید بش نگا کرد
ل:هی فسقلی،خسته شدی
دا:نا عمو لی، همس تسخیل میلانه اسیتم میتونه ،بیهم میده ادم فژاییه ژشت
اخم کرده بود و دس ب سینه نشسته بود رو ب لیام حرف میزد، نینا خندید و سر پسرشو بوسید
نی:نه پسر خوشگلم ،میلان باهات شوخی میکنه،من بزرگش کردم عزیزم
با این حرف نینا لیام یاد چند سال پیش افتاد ک بخاطر کارای خودش و زین مجبور میشدن ظهرا میلان و پیش نینا بذارن ک اون زمان بیکار ترین فرد ممکن بود و زینو لیامم نمیتونستن بچه کوچیکشونو ب ی پرستار بسپارن، بلند زد زیر خنده و سرشو برد عقب
ل:اره چقدم زجر کشیدی واس بزرگ کردنش
نی:وای لی،حاضرم میلان ۶سالرو هرروز پیش خودم نگه دارم ولی میلان ۱۳سالرو شرمنده
گفت و دوتاشون خندیدنل:میدونی نینا،پسرم قِلِق داره باید ترفنداشو بلد باشی تا باش کنار بیای،ک منو زینم با صدتا بدبختی داریم عملیش میکنیم
نی:ک صد البته زین بیشتر میتونه با پسرش ک همه رفتاراش با خودش مو نمیزنه کنار بیاد تو ک نمیدونی من و دیلن چی کشیدیم از دستش،با اینکه ازمون بزرگتر بود فوضول تر از هممون بود،خوبیش اینه میلان کسی ونداره اذیتش کنه
لیام چشاشو چرخوند و ریز خندید
YOU ARE READING
Absolute Calm(ziam Mpreg)
Fanfiction"آرامش با یه لبخند شروع میشه و منو تو ، بیست سال لبخند زدیم ، ما تا ابد لبخند میزنیم ، چون به آرامش ابدی محتاجیم!" ⚠"Mpreg"