کفشاشو قبل از ورودش ، برای اینجا نکردن هیچ گونه صدایی از پاهاش درواورد و توی دستش گرفت
کلید و اروم توی در چرخوند و لباشو توی دهنش جمع کرد
نمیدونست وضعیت خونه تو چه حالتیِ و ترجیح داد روی پنجه پا راه بره
حالا چشمش به اون سه نفر که پشت به اون ، درحال تماشای تی وی بودن و از شانس خوبش لامپای خونه و خاموش کرده بودن و تونست به سختی تا به اینجا پاشو روی اولین پله بذاره و برگشتن رایان به سمتش ، حالا کار و براش سخت تر میکرد
انگشت اشارشو جلوی لباش برای ساکت کردنش گذاشت ولی کار از کار گذاشته بود و این صدای رایان بود که توجه اون دو نفر و جلب کردر:داداش اومدخونه
با انگشتش به میلان اشاره کرد و روی مبل روبه اون ایستاد و این میلان بود که با خنده دندون نمایی بهشون زل زده بود
م:امممم...سلام
درحالی که لیام بعداز گذاشتن لیوانش از رویمبل بلند میشد ، قدمی روی پله بالایی برداشت و میدونست اینجا اخره خطه و فرار کردن ازش فایده ای نداره و به اون مردی که حالا با پوزخند روی مبل نشسته بود و بهش نگاه میکرد با حرص نگاه کنه
ل:خوبه که اومدی خونه
میلان با وحشت ازون چهره عصبانی ، اروم اروم پاهاشو روی پله هایبالاترمیذاشت و نمیدونست قراره چی به سرش بیاد
ملتمسانه به زین نگاه کرد و دستاشوروی نرده ها گذاشتم:بابا...نمیای نجاتم بدی نه؟
ل:برو بالا
م:دد...من بی گناهم..باورکن...چرا فقط اومدی سراغ من؟....همش زیر سر شوهر خودته اون منو برد کلاب
حالا قدماشو تند تر کرد و عقب عقب روبه لیام راه میرفت
ل:فکر کردی چند سالته ها؟
م:۱۸؟
وقتی پاش به لبه ی مبل برخورد کرد صورتش از درد جمع شد و ناچار روی مبل برای فرار از لیام که هنوز ترسناک نگاهش میکرد پرید
ل:۱۸سالته و اونوقت لباست بوی گنده الکلگرفته؟کی بهت اجازه داد انقد زیاده روی کنی؟
م:بابا....باورکن ، میدونم همه تقصیرارو انداخته گردن من...ولی حتی میخواست مجبورم کنه با یکی بخوابم
با نزدیک شدن لیام روی مبل نشست و با چشمای درشت شده حرفاشو توی صورتش که حالا متعجب و با دهن باز بهش نگاه میکرد زل زده بود
ل:چی...چی گفتی
م:اره درست شنیدی...دد ،اگه یکی ازونا ایدز داشت و من باهاش میخوابیدم چی؟هاا؟
لیام با چشمای درشت شده بهش زل زده بود و حالا به طرف نرده ها پا تند کرد و جوری که زین صداشو بشنوه ، شاید حتی خیلی بیشتر ، صداشو بالا برد
YOU ARE READING
Absolute Calm(ziam Mpreg)
Fanfiction"آرامش با یه لبخند شروع میشه و منو تو ، بیست سال لبخند زدیم ، ما تا ابد لبخند میزنیم ، چون به آرامش ابدی محتاجیم!" ⚠"Mpreg"