•part 38•

1.6K 206 238
                                    

کنار تخت ایستاد و دست لیامو توی دستش گرفت و دست دیگشو توی موهاش حرکت میداد
اون لبخند عمیقی که روی لباشون دوخته شده بود ، اوج خوشحالی و هیجانشونو وصف میکرد و نمیتونستن چیزیو توی این دنیا قشنگ تراز شنیدن صدای قلب بچشون ، که مدام توی اتاق ساکت اکو میشد پیدا کنن
ارامش درست کنار گوششون جاخوش کرده بود و هیچ چیز و هیچ کس جرعت خراب کردنشو نداشت

زین حس میکرد از استرس ، هرلحظه ممکنه با دندوناش ، گوشه لبشو پاره کنه و فقط امیدوار بود حدسش درست از اب در بیاد

س:یکی اینجا خیلی استرس داره

سباستین ، درحالی که توی مانیتور روبه روش وضعیت بچرو چک میکرد با نیشخند ، نیم نگاهی به زین انداخت که باعث شت لیام نگاهشو به زین بده و با خنده از روی تاسف سرشو تکون داد

ل:حتی بیشتر از من

ز:خب...فقط میخوام بدونم همه چیز اکیه

لیام دستشو محکم تر فشار داد تا بهش دلگرمی بده

س:تو سیزده سال پیشم وضعیت از امروز بدتر بود و خوب میدونم چه مرگته مالیک

سباستین اون دستگاه و روی شکم لیام تکون میداد تا بیشتر وضعیت و بررسی کنه و بین تمرکزش سعی میکرد با زین حرف بزنه

ز:انتظار ندارم اعلام وضعیت کنی مرد ، فقط بگو دختره یا پسر

با کلافگی گفت و هنوزم چشمش به اون مانیتور بود

س:لیام ، تو که استرس نداری؟

ل:نه سب ، من خوبم ، تنها کسی که به این موضوع اهمیت میده ایشونه ، من فقط میخوام سالم باشه

به زین نگاه کرد و چشماشو چرخوند

س:خب پس ، اینطور که من میبینم...بچه از ما سه تام سالم تره

لیام لبخندی زد و لبشو به دندون گرفت
نمیتونست از خدا ممنون این اتفاق نباشه و دلش گرم تراز و خیالش اسوده تر شد
به زین نگاه کرد که با لبخند گوشه لبش ولی با چهره کنجکاو چشماشو به سباستین و اون مانیتور دوخته بود و انگار منتظر حرف دیگه ای بود

ز:خب این عالیه...بعدش؟

س:بعدش چی

لیام بدون صدا به اون دوتا میخندید و میدونست که سب داره فقط یکم روی اعصاب زین راه میره و الان منتظره تا جنسیت بچه رو بفهمه

ز:کامان سب...الان پنج ماه گذشته و تو نمیخوای بگی جنسیت بچمون چیه؟فیل که بزرگ نمیکنیم

با ناباوری روبه سباستین گفت و حس میکرد ضدحال بزرگی خورده

س:من اینجا دکتر لیامم و تشخیص میدم که کی باید بهتون بگمش ، حالا اگه چیزی میتونی از تصویر ببینی بیا و جنسیت بچتو تشخیص بده

Absolute Calm(ziam Mpreg)Where stories live. Discover now