•part 47•

1.8K 188 186
                                    

روی نیمکت خالی پیست نشست و بطری ابشو با ولع سر کشید

بعداز یک هفته تمرین نکردن،حالا احساس سبکی و خالی شدن با ورزش مورد علاقشو تجربه میکرد و حالا این باعث میشد خستگی و کسلیش از بین بره

به نیمکت تکیه داد و درحال درواردن زانوبندای مشکیش شد و درست همون لحظه لوکاس با اخرین سرعتی که میشد با اسکیتای رولربلیدش داشته باشه،بدون کنترل خودشو روی میلان انداخت که حالا بطری اب روی تیشرت و شلوارشو خیس کرده بود

م:چه مرگته بفاک رفته...

دستاشو روی سینه ی لوکاس گذاشت و با عصبانیت اونو به عقب هل داد و متعجب ازینکه هنوز عکس العمل نشون نداده به چشماش زل زد که جایی و زیر نظر داشتن و حالا با دنبال کردن رد نگاهش ،میتونست گشاد ترین لبخند عمرشو بزنه و ازخوشحالی چیزی توی دلش تکون بخوره

ل:دیشب چه بلایی سرتون اومد؟

همینطور که شوک زده به اومدن آدام از دور نگاه میکرد و گفت و حالا میلان درحالی که روی اندام و صورتش زوم کرده بود با‌همون لبخندِ پهن و کش اومدش جواب لوکاس و میداد

م:اون اتفاق نیوفتاد...فقط زیادی بهم خوش گذشت و همو بوسیدیم

ل:بلاخره یه نفرو بوسیدی اره؟چندشت نشد؟...یعنی منظورم اینه که بدت نیومد لب یه نفر دیگه رو ببوسی؟

حالا میلان لبخند گشادشو از بین برد و به نیمرخ زوم شده ی لوکاس خیره شد

م:مگه تاحالا اینکارو نکردی؟

ل:نه...فقط تا دم سکس رفتم...حتی نذاشت ببوسمش و وسط کار در رفت میدونی که...

میلان کلافه سری تکون داد و حالا به سمت ادام پاتند کرد
دیشب بهش گفته بود که بعداز ظهر به پیست بیاد و بعداز تمرینش باهم وقت بگذرونن

لوکاس از دور،نگاهی به اون دو نفر انداخت که درحال بغل کردن هم بودن و حالا با کمی اخم به سمت نیمکت رفت و گوشیشو از کیفش بیرون کشید
بعداز چند تا بوق و خم شدن به طرف اون دونفر و پاییدنشون با استرس لبشو میجوید و فقط میدونست که باید این موضوع و با مایا هم درجریان بداره

ما:لوک...الان چه وقت زنگ زدنه

ل:مایا این پسره اومده و تو نمیتونی تصورشو کنی که میلان چجوری سست شده

با جدی ترین حالت ممکنش سعی میکرد حساس بودن قضیه رو به گوش مایا برسونه تا بفهمه که جدی تراز این حرفاست

ما:یعنی به این زودی رفتن تو کار هم؟لوکاس یه کاری بکن،میلان احمق تراز چیزیه که فکرشو میکردم

ل:ببین بنظرم بیا و انقدر به این پسره به چشم بد نگاه نکنیم ها؟...اگه میلان و دوست نداشت که بعداینهمه مدت نمیومد سراغش

Absolute Calm(ziam Mpreg)Where stories live. Discover now