پلکای سنگینشو با سختی کمی از هم باز کرد،با نور شدیدی که مستقیم به چشمش میخورد اخم غلیظی کرد و ناله ای از روی سرگیجه ای بدی که داشت سر داد
تو اون لحظه فقط کافی بود صحنه چند ساعت پیش یادش بیاد تا کل تنش یخ بزنه
بغضی که به گلوش چنگ زد چند ثانیه بهش فرصت نداد تا اشکاش و دادای بلندش تو کل بیمارستان بپیچهنمیخاست باور کنه،نمیتونست باورکنه چیزی و که با چشماش دید
قلبش درد میکرد و نفسش برای هر بازدم میگرفت و به هقهق افتاده بود
نیم خیز شد و با صدای خش دارش اسم زین و صدا میزد،فقط میخاست همه اینا خواب باشه واون در لنتی باز شه زین بیاد و تو اغوشش بگیرشپرستاری که بالا سرش ایستاده بود سعی میکرد جلوشو بگیره تا مانع دراوردن سرمش بشه
با باز شدن در اتاق به سمت در برگشت و حالا این دستش بود که روی قلبش گذاشت و با خیال راحت نفس میکشید
ل:زین...زین تو خوبی...زین بگو خوبی،بگو خواب نمیبم
اشکاش رو صورتش میریختن و دستشو سمت زین دراز کرد تا هرچی زودتر لمسش کنه
زین با سرعت خودشو به تخت لیام رسوند و دستشو گرفت
ز:من اینجام لیام...اینجام چیزی نیس اروم باش عزیزم...هیچ اتفاقی نیوفتاده
کف دستشو بوسید و بعداز اون با تموم دلتنگیش محکم بغلش کرد و بوشو نفس کشید
مثل این میمونه که دوباره روحی که از بدنش جدا شده دوباره بهش برگشته و بهش اجازه زندگی دوباره داده
تو اون لحظه داشتن اروم نفس میکشیدن،داشتن ارامش و به تزریغ میکردن
زین با حس کردن شل شدن بدن لیام تو اغوشش،با ترس شونه هاشو گرفت و بهش نگا کرد
رنگش رو به کبودی میزد و چشاشو بزور باز نگه داشته بود و از بین لبای خشک شدن بزور نفس میکشیدزین دستشو رو گونه های یخ زدنش گذاشت و مدام اسمشو صدا میزد،نفسش بالا نمیومد
لیامو رو تخت خابوند و با عجله بیرون اتاق رفت تا پرستار و خبر کنهز:هیچ پرستار لعنتی ای اینجا نیست؟معلوم هست گوری رفتین
وقتی هیچ خبری تو اون بخش نبود بلند داد زد و پرستاری که تازه بهش رسیده بود طلبکارانه روبه روش قرار گرفت
پ:لطفا اروم تر اقا،اینجا بیمارستانه،چه اتفاقی افتاده
زین که با صورت قرمزش برای اون پرستار خط و نشون میکشید عقب گرد کرد و با سرعت بدون هیچ حرفی راه افتاد وپرستارم دنبالش میرفت
نمیتونست ضربان تند قلبشو که بطور فجیحی تو کل بدنش میزد و کنترل کنه
نمیخاست واس یه لحظه ام شده لیامشو اونجوری بینه
YOU ARE READING
Absolute Calm(ziam Mpreg)
Fanfiction"آرامش با یه لبخند شروع میشه و منو تو ، بیست سال لبخند زدیم ، ما تا ابد لبخند میزنیم ، چون به آرامش ابدی محتاجیم!" ⚠"Mpreg"