د.ا.ن سوم شخص:
زین با چشای اتیشیش و دستایی ککنارش مشت شده بود دندوناشو بهم فشار میداد تا جلوی خودشو بگیره و یکی یکی از عصبانیت همهکسایی و ک اینجا کار میکنن و با اون توماس حرومزاده بفرسته جهنم...
ی نگا ب منشیش کرد ک با دهن باز شدش وچشای ترسیدش ب زین نگا میکرد، کرد و لباشو بزور از هم باز کردز:کامیلا...برو بیرون
کامیلا از ترس چشای زین ک ب قرمزی میزد سریع سرشو تکون داد و رفت و دروپشت سرش بست.
توماس ک با لبخندش سعی بر این داشت بیشتر عصاب زین و بهم بریزه چند قدم اومد
جلوتر و روبه رویه زین ایستادت:سلام مالیک،میدونم خوشحالی ک دوباره منو میبینی،راستش اومدم باهم ی اختلالی بکنیم
زین ک از وقتی چشش ب توماس خورده همه حسای بدش بهش حجوم اورده بودن، میدونست فقط چند دیقه دیگ توماس با این لبخند خبیسش جلوش حرف بزنه نمیتونه جلویخودشو بگیره و نکشتش،چندبار پلک زد و با همونچشای عصبانیش ب توماس نگاکرد،
ز:ب نفعته همین الان گورتو گم کنی تا دستم ب خونت الوده نشده توماس ویدسون
سعی کرد با بیخیالی ب ادم روبه روشنگاکنه،هرچی باشه اون زین مالیک بود،هیچکس نمیتونست ضعفشو ب چشاش ببینه...
توماس پوزخند صدا داری زد و قدماشو سمت مبلی ک روبه رویه میز کار زین بود برداشت و نشست
ت:بهتره بشینی و ب حرفام گوش بدی،حرفای زیادی واس گفتن داریم مالیک،وقت واس کشت و کشتار زیاده
توماس دستشو روب مبل روبه روییش گرفتواز زینخاس ک بشینه
زین ک دیگ تحمل این خونسرد بازیاشو نداشت ومنتظر ی حرکت دیگ از توماس بود با قدمای بلندش رفت سمتش،اما قبل از اینکه ب سمتش هجوم بیاره متوقف شد و صاف ایستاد،شاید اگ ببینه چی میخواد دس از سر زندگیش برداره...رفت سمت مبل روبه رویه توماس و نشست و ی پاشو انداخت روپای دیگش و دستشو با حرص کشید رو ته ریشاش و ب توماس نگا کرد
ز:فقط بگو چی از زندگیم میخوای
توماس با لبخند کجی ک رو صورتش بود خم شد و دستاشو ب زانوش تکیه داد و ب زین نگاکرد
ت:دقیقا همینو میخام،زندگیتو...میخام زندگی ازت بگیرم زین مالیک
زین با حرص تک خنده ای کرد و با همون لبخند حرصیش ب توماس خیره شد
ت:یادت ک هس چجوری زندگیمو گرفتی؟خب بذار یادت بندازم..
توماس از جاش بلند شد و قدمای ارومشو سمت میز کار زین برداشت،روب پنجره بلندی ک اونجا بود ایستاد،دقیقا پشت ب زین وشروکرد ب حرف زدن و ک خون زین بیشترو بیشتر ب جوش میومد با یادوری اون روزا
KAMU SEDANG MEMBACA
Absolute Calm(ziam Mpreg)
Fiksi Penggemar"آرامش با یه لبخند شروع میشه و منو تو ، بیست سال لبخند زدیم ، ما تا ابد لبخند میزنیم ، چون به آرامش ابدی محتاجیم!" ⚠"Mpreg"