Part 10

2.9K 574 92
                                    

سوم شخص .

با اینکه چشماش ضعیف نبودن ولی بهشون اعتماد نداشت ؛ اونا توی اون کوچه واقعا داشتن همو میبوسیدن ؟
باید مطمئن میشد و بیشتر و بیشتر از بیون بکهیون متنفر میشد .
_هی ، میخوام پیاده شم!
به جونگده گفت ، اما جونگده انگار چیزی نشنید ، حتی بیشتر گاز داد ‌. چانیول بلند تر داد زد
_میگم نگه دار!
مینسوک که پشت چانیول نشسته بود ، متوجه صدای بلند چانیول شد ، با خودش فکر کرد ...جاش نا راحت بود؟
مینسوک یکم خودشو کج کرد تا صورت چانیول رو ببینه . وقتی چهره ی پریشون چانیول رو دید بیشتر کنجکاو شد ؛ بلاخره پرسید .
_چی شده؟
جونگده دور از چشم چانیول لبخند خبیثانه ای زد ، یهو دلش هوس کرد یه شعری بخونه ؛ مثل بلبل چهچه زد .

چانیول دوبار روی شونه ی جونگده زد .
_هی! کَری؟میخوام پیاده شم!
جونگده داد زد
_چی؟؟؟ نمیشنوم بلندتر بگو!
مینسوک بیچاره بخاطر بیش از حد بزرگ بودن چان ،‌انقدر دور بود که هیچی نمیشنید .
چانیول سرشو نزدیک گوش جونگده برد .
_میگم نگه-
جونگده سرشو کج کرد ‌و خندید .
_نکن قلقلکم میاد!

چانیول بیچاره سرشو یکم عقب تر برد و دوباره جملشو تکرار کرد ، جونگده دوباره خودشو به نشنیدن زد ‌.
چانیول فحش ابدارشو مهار کرد و با یه نفس عمیق خودشو اروم کرد ،وگرنه خدا میدونست چه بلایی سر جونگده و در نهایت سه تاشون میومد ، اخه کی یه احمقو میزاره پشت فرمون ؟؟؟

بازم میخواست تلاش کنه که تسلیم شد ، دیگه خیلی دور شده بودن ،به لطف جونگده !
جلوی ساختمون مدرسه ایستاد، اول مینسوک و بعدچانیول پیاده شدن ، به خواست چانیول فاکتور میگیریم که همه با تعجب بهشون نگاه کردن .

دلش نمیخواست به چشمایی که روش بودن حتی یک ثانیه فکر کنه؛ چندتا احمق بیکار که دور هم جمع میشن و چرت و پرت میبافن!
چانیول حین این که پیاده میشد یه نگاه "بعدا میام سراغت" ی انداخت .
جونگده  با دیدن قیافش خوشحال ترم شد، اگر چانیول وسطشون قرار نمیگرفت احتمالا بیشتر و بیشتر مینسوک بهش میچسبید .
مینسوک‌ خنده اشو خورد ، میدونست چانیول قربانی شوخیای جونگده شده و بخاطر اینکه هیچی نمیتونه بهش بگه اینجوری نگاهش میکنه .

_بریم ... الان زنگو میزنن.
مینسوک گفت و به جونگده که هنوز رو موتور بود نگاه کرد ، جونگده در جواب مینسوک دستش رو جلو برد .
چشمای کنجکاو چانیول و مینسوک به کف دست جونگده افتاد ، چی میخواست ازشون؟
_نمیتونی پیاده شی؟
مینسوک خیلی مظلومانه پرسید و سرشو بالا اورد و به جونگده نگاه کرد ، انقدر این حدسش احمقانه بود که چانیول هم کفری شد .
_نفری دو هزار وون بدین؛ تا اینجا رسوندمتون.
چانیول با حرص خندید ، جونگده خیلی جدی بهش خیره شد
_از محله ی گوسام تا اینجا میشه ۴ کیلومتر ، هر کیلومتر ۵۰۰ وون؛ زودباشید!

چانیول زیر لب یچیزی بهش گفت و چرخید ، جونگده چندباری اسمشو عربده کشید اما چانیول با پنبه های نامرئی توی گوشش وارد ساختمون مدرسه شد .

The Walking Gays ~ Comedy Romance ~ Where stories live. Discover now