از دید چانیول.
_اخر قرضش میدی یا نه؟
جونگده درحالی که تشکش رو کف زمین پهن میکرد و با دستاش نا همواری هاش رو صاف میکرد سریع جواب داد._خوابشو ببینی!
با حرص دماغمو باد کردم و دور از چشمش براش قیافه در اوردم و سعی کردم به یه روش جدید فکر کنم.
چشمام خود به خود ریز شدن، واقعا نقطه ضعف این کوهِ گوه چیه؟
یهو لامپی بالای سرم روشن شد، واقعا کار خوبی کردم به مینسوک اعتماد نکردم و بیرون از خونه مارماهی خوردم، حالا مغزم خیلی خوب کار میکرد!خنده ی شیطانیم رو با کشیدن زبونم از روی لبم خوردم و با بم ترین حالت صدام گفتم : اون روز تو دستشویی-
_میخوای برات شرح بدم که راحت بشی؟ ببین خیلی راحت بود، اولش شاشیدیم و بعدش من از مینسوک خواستم-جونگده یهو ذوق زده چرخید سمتم و دوتا دستاش رو توی هم قفل کرد و جلوی دهنش گذاشت و دقیقا عین یه فن گرل دیوونه با شوق شروع کرد به توصیف کردن صحنه های چندشی که اگر بقیه اشو میشنیدم تا اخر عمرم نمیتونستم تو صورت مینسوک نگاه کنم، پس با کراهت تمام وسط حرفش پریدم.
_خفه شو ! نمیخوام بدونم چیکار کردین!
جونگده سریع از حالت فن گرلی به حالت سگ زخمی رفت و با نگاه خیلی پر حرصی بهم خیره شد و از بین دندوناش پرسید: پس واسه چی بحثشو وسط کشیدی؟فاک محکمی گفتم و خودم رو محکم روی مبل کوبیدم، واقعا چرا اون چرت و پرت رو گفته بودم؟
با دست راستم تو دهنم کوبیدم و پاهای درازمو تو هوا چند بار تکون دادم.
چرا من لعنتی انقدر هیجانی ام؟ اون لحظه چه مرضی توی جونم بود که گفتم من میرسونمت، من حتی یه دوچرخه هم ندارم، چطور همچین حرفی رو زدم؟جونگده در حالی که خمیازه میکشید به حرکاتم نگاه کرد و بعد خودشو زیر پتو جا داد و زمزمه کرد.
_کاش ترحمت رو یکم مخفی کنی!بخاطر تن صدای بلندش حتی اگه زیر پتو هم زمزمه میکرد میشنیدم، با اینکه دلم میخواست از روی مبل پایین بپرم و گردنش رو بشکنم ولی، یهو خودمو تصور کردم، وقتی با بکهیون مهربون میشدم چقد تابلو براش دل میسوزوندم!
_جونگده خواهش میکنم اینبارو بهم کمک کن.
یهو از روی مبل خودمو پایین کشیدم و کنار تشکش نشستم .
جونگده با چشمای خوابالودش نگاهی بهم انداخت و دوباره چشماش رو بست و خمیازه کشید، باهمون دهنی که باز کرده بود تا خمیازه بکشه پرسید: چی بهم میرسه؟ درضمن تو بلد نیستی موتور برونی، ازکجا مطمئن بشم که نمیزنی داغونش کنی؟این سوالای جونگده نشون میداد که نرم شده و اگر یکم دیگه پاپیچ بشم قبول میکنه که موتورش رو بهم قرض بده!
یا شوق و ذوق دو سه سانتی خودمو جلو کشیدم و مثل یه بچه خودمو لوس کردم.
_زود یاد میگیرم من زرنگم!
YOU ARE READING
The Walking Gays ~ Comedy Romance ~
Fanfictionچانیول ابروی بکهیون ، همکلاسی #همجنسگراش که #اعتراف کرده عاشقشه رو میبره روز بعد وقتی بیدار میشه همه ی #مردایی که میشناخت #گی شده بودن . تنها راه #متوقف کردنش هم توی #دست های #بکهیونه ... چانبک ، سولی ، شیوچن ،هونهان