این چپترا هیچ ربطی به داستان اصلی ندارن!
همون شخصیت ها یک داستان مجزا به صورت وانشات دارن !پس این اتفاقات توی داستان اصلی نیستن!این داستان : "فایلای شخصی چانیول"
خونه ساکت بود و کنار هم تلوزیون تماشا میکردن ، بکهیون بی هیچ حرفی ، تقریبا قد یه باسن دورتر از چانیول نشسته بود .
به معنای واقعی بی نمک ترین فیلم ترسناکی که تاحالا ساخته شده بود رو انتخاب کرده بودن و باعث شده بود کسل بشن .داستان فیلم در مورد یه پسر بچه بود که همیشه توی خواب یه پسر بزرگتر میرفت و همش اذیتش میکرد و نمیزاشت که بخوابه ، و پسر بزرگ تر هم فهمید که این پسر بچه بیرون از خواباش داره عذاب میکشه ... خلاصه رفت و دنبالش گشت و البته بقیه اش رو خدا میدونه چون انقدر بکهیون کسل شده بود با پاهای سفیدش کنترل تلوزیون رو از روی جلو مبلی برداشت و با یه فحش زیر لبی ای که چانیول از شنیدنش متعجب شد ، فیلم رو بست.
دلش نمیخواست این شبی که بلاخره تنها مونده بودن رو از دست بده ، و چانیولم مطمئنا بعد از تموم شدن فیلم میرفت و میخوابید .
طی یک تصمیم آنی سمت چانیول چرخید و پرسید : توی گوشیت فیلمی نداری ببینیم؟ هرچی باشه فقط این جوری نباشه!
چانیول گوشی سامسونگش رو مثل یه مسلسل پر در اورد و سمت بکهیون گرفت ، از قبل همه چیزو اماده کرده بود!
_توی پوشه ی Movie بگرد هرچی دوست داری بزار.اون لبخند پیروزمندانه اش نشون میداد که از قبل کلی فیلم مختلف دانلود کرده بود تا وقتی بکهیونی فیلم خواست مثل ویدیو کلوپ بهش یه عالمه فیلم پیشنهاد کنه .
بکهیون گوشی چانیول رو گرفت و خم شد تا کابل رو از کنار میز تلوزیون برداره . بدون اینکه زانوهاش رو خم کنه خم شد و همین کار باعث شد یه جفت لپ باسن تپل جلوی چشم چانیول بیرون بزنه.
صدای اب دهن چانیول انقدر بلند بود که توی فضای ساکت خونه پیچید و بکهیون تماما سرخ شد ؛ کابل رو برداشت و سریع به تلوزیون وصل کرد ، انقدر دستاش عرق کرده بودن و میلرزیدن که گوشی پنج شیش باری نزدیک بود از بین انگشتاش رها بشه.
چانیول موذی انقدر اروم قدم برداشته بود که بکهیون حتی متوجه نشده بود که پشت سرش ایستاده .
وقتی فهمید چانیول از پشت بهش چسبیده به سکسکه افتاد .
چانیول با شیطنت و جذابیت خاصی تک خند زد و دست هاش رو از کنار پهلوهای بکهیون جلو برد دستش رو روی دستهای بکهیون که روی گوشی بودن گذاشت .بکهیون بخاطر دستای عرق کرده اش خجالت میکشید ، چانیول از پشت سر به گوشای قرمز شده اش خندید و چونه اشو روی شونه ی بکهیون گذاشت .
البته برای انجام اینکار پاهاش رو چهارتا تای مساوی کرده بود تا هم قد پسر کوچولوش بشه.
YOU ARE READING
The Walking Gays ~ Comedy Romance ~
Fanfictionچانیول ابروی بکهیون ، همکلاسی #همجنسگراش که #اعتراف کرده عاشقشه رو میبره روز بعد وقتی بیدار میشه همه ی #مردایی که میشناخت #گی شده بودن . تنها راه #متوقف کردنش هم توی #دست های #بکهیونه ... چانبک ، سولی ، شیوچن ،هونهان