Part 11

3.3K 622 221
                                    

پوستر این پارت از رهای جیگر ^~^
شمام یه تکونی به خودتون بدید چهارتا عکس کنار هم بزاریدم من خوشحال میشم:)
وُت و کامنت یادتون نره*~*

**********************************

سوم شخص.

برخلاف انتظار ییشینگ ، سوهو شب برنگشت.
خدا میدونست چجوری شبش رو صبح کرده بود ؛ ییشینگ هم تا صبح پلک رو هم نذاشته بود و کم کم داشت نیاز به دو تا دونه چوب کبریت پیدا میکرد تا خودش رو بیدار نگه داره.

با اینکه همچین وضعیتی داشت، بازهم جرات نمیکرد که از کلاسش فرار کنه ،اون استاد کوفتی منطق کوفتی تری هم داشت .

"من وقتم رو میزارم و تدریس میکنم تا شماها برید خونه هاتون بخوابید؟ هرکس که برای وقت من ارزش قائله میتونه این درس رو پاس کنه"

با وجود دلشوره ی عجیبی که داشت اماده شد و از اتاقشون بیرون رفت ،سر کلاس تا پلکهاش به هم نزدیک میشدن استاد با سرفه ی محکمش کل کلاس رو از ترس خشک میکرد .

چشمای ییشینگ داشتن اتیش میگرفتن ، انگار بدون پلک زدن در معرض باد ایستاده  بود و چشم هاش خشک تر و خشک تر میشدن . دیگه نتونست تحمل کنه ، از استاد اجازه گرفت و از کلاس بیرون زد .

دلش مثل سیر و سرکه میجوشید و هی یه صدایی توی ذهنش فریاد میزد "اگر اتفاقی برای سوهو افتاده باشه تقصیر توئه!"

به غلط کردن افتاده بود ، اشک توی چشم هاش حلقه زده بود و بغض کرده بود ؛ اگر سوهو سالم بود قسم میخورد تا روزی که خودش بخواد عاشقش باشه ، قسم میخورد که هرروز ببوستش و هرروز نازش کنه. فقط حالش خوب باشه.

سرعت قدم هاش رو ضربدر ۳۶ کرد و در عرض چند ثانیه به اتاقشون رسید. در اتاقشون باز بود ، پس سوهو برگشته بود؟؟؟

تا با چشم هاش نمیدید باورش نمیشد ، در رو بی مقدمه باز کرد و پرید توی اتاق؛ چشماش اتیش گرفتن ، سوهو وسط اتاق روی زمین نشسته بود و ....
و ...
و....
_سوهویا!
با گریه بین پاهاش رو از روی شلوار لمس میکرد.
ییشینگ مثل یه مجسمه همونطور که هجوم اورده بود داخل اتاق، خشکش زد .
سوهو هم تا صدای ییشینگ رو شنید با چشمای خیس و گونه های قرمز بهش خیره شد.
دوبرابر سوهو قرمز شد، سوهو دستش رو سریع کشید و از جاش بلند شد .
انگار که اصلا ییشینگ رو ندیده ، نگاهش رو به نقطه ای داد و بعد ازینکه شلواری که حالا خیلی براش تنگ شده بود رو کمی پایین تر کشید، از کنار ییشینگ رد شد.
به هرحال اونا نه باهم دوست بودن و نه قرار میزاشتن،‌فقط دوتا هم اتاقی بودن که دوبار همو از لب بوس کرده بودن .
و خب سوهو برای بی اعتنایی به ییشینگ به خودش تلقین میکرد که "این عادیه و بین هر هم اتاقی ای پیش میاد"

البته از حق نگذریم با همین عقیده ی فضایی خوب داشت پیش میرفت .

از کنار ییشینگ رد میشد که دست ییشینگ بازوش رو گرفت، فقط ایستاد تا ییشینگ حرفش رو بزنه ، زحمت چرخیدن سرش رو هم به خودش نداد.
توی اون وضعیت دلش نمیخواست بیشتر از این بایسته ؛ در حموم حسابی بهش چشمک میزد و خدا خدا میکرد که ییشینگ زودتر ولش کنه.
_دیشب کجا بودی؟
ییشینگ با تحکم پرسید و خیره به نیم رخ شد.

The Walking Gays ~ Comedy Romance ~ Where stories live. Discover now