●فلش بک از جین○
جین : بریم رستوران ناهار بخوریم؟
نامجون: اره بهتره بریم. احساس میکنم اینجا بمونم یکی دیگه از بچه های کلاس پیداش میشه که درسو براش توضیح بدم.
یونگی: حواست باشه عاشقت نشن.
نامجون: اه تصور کن اون دخترای چندش با عشوه های خرکی. وای وای نمیتونم تصور کنم چجوری قراره به بدنشون دست بزنم.
جین: کسی نگفت قراره بهشون دست بزنی نامجون.
نامجون: هر چی به هر حال من گیم و این عالیه که از دست سینه های اونا در امانم.
یونگی: اوه نامجون تو نمیدونی اون سینه ها چقدر عالیه وقتی تو دست میگیریشون در حالی که داری توش میکوبی.
جین: هر دوتون خفه شید منحرفای احمق. میریم ناهار میخوریم.
جین روشو برگردوند و سمت در رفت و به یونگی که هنوز دستاش رو به حالت گرفتن سینه های دخترونه تو هوا نگه داشته بود توجهی نکرد.
یونگی: به نظرت اونم گیه؟
نامجون: نمیدونم ولی تو یه منحرف بدبختی.
یونگی: زر نزن میدونی چند بار مچتو گرفتم که پورن میدی.
نامجون: جین هیونگ صبر کن
نامجون دنبال جین رفت و یونگی فقط سری تکون داد و راه افتاد . یکم بعد همشون داشتن رامیون میخوردن.
جین: چیشد ما دوست شدیم؟
نامجون: خب طبیعیه که هر فردی نیاز به دوست داره و ما هم...
جین: خفه شو نامجون نگفتم کتاب آیین دوستیابی رو برام بخونی!
یونگی: چرا بهش فکر میکنی؟
جین: نمیدونم . یهویی برام سوال شد .
یونگی: چون باهم کنار میایم.
جین و نامجون سر تکون دادن.
واقعیت اینه که حتی شروعش رو هم یادشون نمیومد. فقط یهویی خودشونو هر روز پشت این میز پیدا کردن. مثل یه قرار ناگفته.جین و یونگی توی راهرو راه میرفتن تا بالاخره نامجون دل از اون کلاس مسخره اش بکنه.
داشتن رد میشدن که ی نفر دست جین رو گرفت و نگهش داشت.
جین با تعجب برگشت و به اون آدم نگاه کرد.ناشناس: اووف تو خیلی خوشگلی مطمینی پسری؟
جین: میخوای نشونت بدم؟
اطرافیان ناشناس هویی کشیدن.
یونگی دست جین رو گرفت و کشید.
پسر راهشون رو سد کرد.ناشناس: پس بکنش تویی؟
یونگی: هه نه عزیزم من بکن توام.
ناشناس: میخوای امتحان کنیم ببینیم کی کیو میکنه؟ ریزه میزه تر از اونی که منو بکنی.
YOU ARE READING
the only Way
Fanfictionعشق یه همچین کار هایی با آدم میکنه. +دیگه شوگا و جیهوپی وجود نداره. به عنوان یونگی زندگی کن. +من باید مسئولیتم در قبال همه رو انجام میدادم. فکر کردی راحت بود؟