پارت ۱۰

644 125 13
                                    

●فلش بک از جین○

جین : بریم رستوران ناهار بخوریم؟

نامجون: اره بهتره بریم. احساس میکنم اینجا بمونم یکی دیگه از بچه های کلاس پیداش میشه که درسو براش توضیح بدم.

یونگی: حواست باشه عاشقت نشن.

نامجون: اه تصور کن اون دخترای چندش با عشوه های خرکی. وای وای نمیتونم تصور کنم چجوری قراره به بدنشون دست بزنم.

جین: کسی نگفت قراره بهشون دست بزنی نامجون.

نامجون: هر چی به هر حال من گیم و این عالیه که از دست سینه های اونا در امانم.

یونگی: اوه نامجون تو نمیدونی اون سینه ها چقدر عالیه وقتی تو دست میگیریشون در حالی که داری توش میکوبی.

جین: هر دوتون خفه شید منحرفای احمق. میریم ناهار میخوریم.

جین روشو برگردوند و سمت در رفت و به یونگی که هنوز دستاش رو به حالت گرفتن سینه های دخترونه تو هوا نگه داشته بود توجهی نکرد.

یونگی: به نظرت اونم گیه؟

نامجون: نمیدونم ولی تو یه منحرف بدبختی.

یونگی: زر نزن میدونی چند بار مچتو گرفتم که پورن میدی.

نامجون: جین هیونگ صبر کن

نامجون دنبال جین رفت و یونگی فقط سری تکون داد و راه افتاد . یکم بعد همشون داشتن رامیون میخوردن.

جین: چیشد ما دوست شدیم؟

نامجون: خب طبیعیه که هر فردی نیاز به دوست داره و ما هم...

جین: خفه شو نامجون نگفتم کتاب آیین دوستیابی رو برام بخونی!

یونگی: چرا بهش فکر میکنی؟

جین: نمیدونم . یهویی برام سوال شد .

یونگی: چون باهم کنار میایم.

جین و نامجون سر تکون دادن.
واقعیت اینه که حتی شروعش رو هم یادشون نمیومد. فقط یهویی خودشونو هر روز پشت این میز پیدا کردن. مثل یه قرار ناگفته.

جین و یونگی توی راهرو راه میرفتن تا بالاخره نامجون دل از اون کلاس مسخره اش بکنه.
داشتن رد میشدن که ی نفر دست جین رو گرفت و نگهش داشت.
جین با تعجب برگشت و به اون آدم نگاه کرد.

ناشناس: اووف تو خیلی خوشگلی مطمینی پسری؟

جین: میخوای نشونت بدم؟

اطرافیان ناشناس هویی کشیدن.
یونگی دست جین رو گرفت و کشید.
پسر راهشون رو سد کرد.

ناشناس: پس بکنش تویی؟

یونگی: هه نه عزیزم من بکن توام.

ناشناس: میخوای امتحان کنیم ببینیم کی کیو میکنه؟ ریزه میزه تر از اونی که منو بکنی.

the only WayWhere stories live. Discover now