این یه هدیه است برای دلبرای نازم
امیدوارم خوشتون بیادیک ماه از اومدنش به آمریکا گذشته بود.
اوضاع خراب تر از تصورش بود.
خائنی که محموله بزرگشون رو لو داده بود رو باید پیدا میکرد. آریانا واقعا گند زده بود.
توی این مدت دورادور مواظب کارای شرکت بود.
هنوز توضیحی بابت وجود دوست دخترش نداده بود.هوسوک به شدت ازش دوری میکرد. با اینکه به کارای شرکت رسیدگی میکرد و توی اتاق کنار تهیونگ بود، باهاش حرف نمیزد. حتی وقتی یه بار از منشی خواسته بود تلفن رو به هوسوک وصل کنه و نگه اونه، هوسوک با شنیدن سلامش تلفن رو قطع کرده بود.
جونگکوک طرف هوسوک رو گرفته بود.رئیس: چیکار کردی شوگا؟
مرد کت شلواری با اون کراوات و چهره بی احساس و خشکش در حالی که گیلاس مشروبش رو توی دستش میچرخوند خطاب بهش گفت.
شوگا چشماشو بست و سعی کرد به رفتارای مرد بی توجه باشه .
شوگا: پیداش کردم. کار من تمومه. میخوام برگردم.
رئیس: تو به تشکیلات من صدمه زدی با انتخاب اون جایگزین مزخرف.
شوگا: من گفتم میکشم کنار، بعدم کشیدم کنار. انتخاب جایگزین با خودت بود ته یانگ.
رئیس: هنوزم گستاخ و نترسی
شوگا: یادت رفته کی منو آموزش داد؟
رئیس: ولی بازم سر یه احساس ساده ول کردی رفتی.
شوگا : آدم کش تربیت کردی نه ربات
رییس : بکشش برام. همون خائن لعنتی رو.
شوگا: بکشمش میتونم برم؟
رییس: بازم برمیگردی. ولی اره میتونی بری.
شوگا علامت داد خائن رو بیارن تو اتاق. از قبل میدونست کار به اینجا میکشه.
پسر رو جلوش انداختن. شوگا به استادش نگاه کرد.
بی تردید کلت مخصوصش رو از پشت کمرش دراورد و بدون نگاه کردن شلیک کرد. سه باربرگشت سمت در رفت.
رئیس: نمایش جلوی من اجرا نکن. آریانا...شوگا: عوضش کن لیاقت نداره.
رییس: میدونی چقد وقت میبره یکی مثل تو تربیت کنم؟ تازه به خوبی تو هم نمیشه.
شوگا: برام مهم نیست ته یانگ. من بیشتر از چیزی که لازم بوده بهاش رو دادم. الان هم توی کره زندگی و خانواده دارم. برنمیگردم !
کلت رو پشت کمرش گذاشت و از در بیرون رفت .
پس فردا تولد کوکی بود. میدونست ته براش یه تولد خفن گرفته. داشت فکر میکرد باید برای این جشن آریانا رو با خودش ببره یا نه که در اتاقش کوبیده شد.
آریانا: وسایلتو جمع کن برای خودمون بلیط گرفتم ۵ ساعت دگ پرواز داریم.
شوگا: چیشده که انقد عجله داری؟
YOU ARE READING
the only Way
Fanfictionعشق یه همچین کار هایی با آدم میکنه. +دیگه شوگا و جیهوپی وجود نداره. به عنوان یونگی زندگی کن. +من باید مسئولیتم در قبال همه رو انجام میدادم. فکر کردی راحت بود؟