پارت ۲۴

551 80 5
                                    

هوجین: بهتره برین توی اون اتاق استراحت کنین. فردا هم وقت برای حرف زدن هست. خودش از روی صندلی بلند شد و سمت اتاق دگ خونه رفت. هوسوک با لیوان تو دستش بازی میکرد و غرق فکر بود.

یونگی: به چی فکر میکنی؟

هوسوک: فکر میکنم حق با توعه. من همه رو اذیت کردم بخاطر خواسته خودم. حالا که با دقت فکر میکنم، اگر بخش قاتل بودن رو فاکتور بگیریم بودنت اونجا بد نبود. من اون دو تا رو از هم جدا کردم که خودم از تو جدا نشم. اون لحظه به هیچی جز خودم فکر نکردم.

یونگی: آدما توی یک لحظه تصمیم میگیرن. هیچکس نمیدونه اگر جای تو بود چیکار میکرد.

هوسوک سرشو بالا اورد و زل زد تو چشای یونگی

یونگی: پشیمونی؟

هوسوک: از چی؟

یونگی: از کدوماش پشیمونی؟

هوسوک: اینکه زودتر نفهمیدم کشیدنت تو این راه. از اینکه اومدم نجاتت بدم بیشتر غرقت کردم. اومدم بکشمت بیرون، شدی ادمکش اصلی رییس. میدیدم شبانه جمع میکنی میری و فرداش رییس میخنده و میگه میبینی چقد خوب کارشو بلده و من از درون میشکنم که عشقم باید زجر بکشه. از اینکه هوجین بهم میگفت بعد از هر قتل گریه میکنی و من باید وانمود میکردم نمیدونم. میدونی از شب اول تا الان هر وقت ادم کشتی شبش من مست بودم؟ از اینکه اینجا اینطوری جلوت نشستم پشیمونم. میخواستم بغلت کنم ولی حتی نمیدونم ازم چقد ناراحتی . من چند سال بهت دروغ گفتم. من وانمود کردم نمیدونم تو زیر دستمی. من وانمود کردم همه چی خوبه و من یه بچه سر به زیرم که یه دوست پسر قاتل داره. میدونی چقد درد کشیدم وقتی دیدم تو خودتو بازخواست میکنی چون قاتلی و من به نظرت معصومم ؟ نمیتونستم بهت بگم من بدم ،من کثیفم ،من دارم ازت استفاده میکنم ،من خودخواهم که بخاطر عشقی که دارم نمیتونم ازت بگذرم ،هر چقدر هم که آدم بده باشم.

یونگی: دوس نداشتم اینجوری باشه. من هر شب کابوس میدیدم. هر شب هوجین توی دستام جون میداد. هر شب اشک های ته یانگ رو میدیدم. اون واقعا بعد هوجین یه آدم دیگه شد. حتی منم نمیتونم اخلاقشو تحمل کنم. اگه از دردی که خودم کشیدم بگذرم، از اینکه باعث درد اون بودم نمیتونم.

هوسوک: من همه این کارارو کردم.

یونگی: هوسوک ما با انتخابامون قضاوت میشیم. یادت رفته چی بهم گفتی ؟ انتخاب کردی هر کاری برای عشقت بکنی. درک میکنم ولی باهاش موافق نیستم.

هوسوک : همه زندگیم آرزو داشتم تو بغلم باشی. هر موقع درد داری یا اذیت شدی کنارت باشم.

یونگی: همین خوبه. هر کسی دیگه ای جای تو و هوجین بود واقعا میکشتمش. برات قابل تصور نیست این مدت چه زجری کشیدم و چقد دلم میخواد الان هردوتون رو بکشم ولی دوستت دارم و از همه مهم تر تو بخاطر من این کارارو کردی.

the only WayWhere stories live. Discover now