سر هوسوک روی قلبش بود و دستش تو موهای هوسوک میچرخید.
الان وقتش بود از این آرامش لذت ببرن ولی فکر یونگی خیلی درگیر بود.
هوسوک صدای قلب یونگی رو میشنید و از لذت نوازش موهاش لبخند میزد با شیطنت کمی دستش رو روی بدن یونگی مالید که باعث شد عضلات یونگی منقبض شه و ضربان قلبش بره بالا.●فلش بک
بعد از دو ساعت از خواب در حالی که هوسوک فقط نگاهش میکرد، بیدار شد.
یونگی: خیلی خوابیدم؟ دستت درد گرفت؟
هوسوک دستش رو تکون داد و طاق باز شد. یونگی سرش رو روی سینه اش گذاشت و هوسوک دستش ر یکم ماساژ داد.
هوسوک: حتی اگر میشکست هم، می ارزید.
یونگی نمیدونست چی بگه پس ضربه ای به شکمش زد: زبون باز
هوسوک: آخ باشه ببخشید. باید بریم خونه. دیر شده.
یونگی یکم من من کرد: میای خونه ما؟
هوسوک: دو شبه خونه نرفتم. البته بهتر. بابام ببینه اینارو دهنمون سرویسه.
یونگی: چرا؟
هوسوک: همت میکنه شبانه ازدواج کنیم.
یونگی خندید و با خودش فکر کرد بد نیست.
هوسوک پشت فرمون نشست و هر دوشون رو رسوند خونه. وارد که شدن مادرش سمتش دوید.
مامان یونگی: چیشده دستت؟ قیافت چرا اینطوریه؟ دعوا کردین؟ هوسوک تو بگو.
یونگی: حرف منو قبول نداری؟
مامان یونگی: نه. هوسوک تو بگو.
هوسوک خندید: چیزیش نشده یکم وحشی بازی در آورد دستش زخمی شد. با کسی دعوا نکرده. زخمشم سطحیه فقط پانسمان کردم که اذیتش نکنه.
مامان یونگی: دستت درد نکنه عزیزم. تو نبودی من چیکار میکردم. به اون جغله گفتم چرا تنها اومدی گفت بهم گفته برگردم خونه.
تهیونگ و جونگکوک از پله ها پایین اومدن.
تهیونگ: من دیدم هوسوک هیونگ هست خیالم راحت بود. تازه مزاحمم بودم.
جونگکوک خندید.
یونگی نگاهی به هوسوک کرد و آروم گفت: از اولش اونجا بودی؟
هوسوک: ارهمامان یونگی: تا شام رو حاضر میکنم استراحت کنین. روز سختی بوده.
هوسوک به پدرش خبر داد و طبق معمول چشم و ابرو هایی که پدرش براش میومد حتی از پشت تلفن حس میکرد.
پدر هوسوک: خوبی؟
هوسوک: آره بابا خوبم. فکر نکنم تا حالا پسری اینو به پدرش گفته باشه ولی اره بابا خوبم. ندادم. درد ندارم. یونگی هم خوبه. فکر کنم داریم با هم کنار میایم . دیشب مست بودم ولی الان هوشیارم و چون یکم دردسر درست کرده باید کمکش کنم. وای بابا تو واقعا باعث میشی خجالت بکشم.
YOU ARE READING
the only Way
Fanfictionعشق یه همچین کار هایی با آدم میکنه. +دیگه شوگا و جیهوپی وجود نداره. به عنوان یونگی زندگی کن. +من باید مسئولیتم در قبال همه رو انجام میدادم. فکر کردی راحت بود؟