سلام سلام ببينيد كي اومده با يه پارت طولاني اومده😂
چطوريد گايز😍
ببخشيد اين پارت يه كم طول كشيد ولي ميخواستم با دقت بنويسمش.
اميدوارم دوست داشته باشيد و لايك و كامنت هم فراموش نشه😍❤️__________________________
-خيله خب...فقط يه بار ديگه ازت ميپرسم كالينز...اگه به من جواب ندي،دفعه بعد بايد به قاضي جواب بدي.
جك كه با عصبانيت نزديك صورت ميشا خم شده بود گفت.-كي بهت كمك كرد وارد خونه بشي؟
جك پرسيد.ميشا لب هاش رو بهم فشار داد و سرش رو به نشونه منفي تكون داد:نميدونم درباره چي حرف ميزني جك...خودت خوب ميدوني كه من تنهايي كار ميكنم.
جك با عصبانيت دستشو به ميز آهني كوبيد:خيله خب ديگه بسه!
بعد ميز رو دور زد.
بازوي ميشا رو محكم گرفت و از روي صندلي بلندش كرد:ميري تو سلولت و تا روز دادگاه همونجا ميموني موش خيابوني!
ميشا خنده ايي كرد:ميدوني...وقتي بازنشسته بشي دلم برات تنگ ميشه!
جك در اتاق بازجويي رو باز كرد و بعد طي كردن مسافت كوتاهي به راهرو سلول ها رسيدن.
جك در رو باز كرد و ميشا رو انداخت اون تو.
و دوباره،بعد از قفل كردن در،راهرو رو طي كرد و بيرون رفت.
ميشا روي تخت آهني كه به ديوار زنجير شده بود نشست و به ديوار كثيف و رنگ و رو رفته رو به رو اش خيره شد.
اين بار راه فراري نبود.
يعني...اون از يه پولدار عوضي كه حالا معلوم شده بود كارخونه دار هم هست دزدي كرده بود.
چيزي نبود كه بشه با يه كمي گريه و دلسوزي ازش در رفت.
آدماي پولدار زرنگ تر از اين حرفان.
وگرنه چطور ميتونستن انقدر ثروت داشته باشن؟
البته فقط اونايي زرنگن كه پول رو بدست آوردن.
نه اونايي كه فقط دارن ازش استفاده ميكنن.
مثل بچه هاشون.
اونا لوس و عوضي ان و چيزي از زرنگ بودن نميدونن.
درست مثل كوپرز نيك.
با اون لباس هاي مارك و گردنبند خدا ميدونه چند مليون دلاري و اون تخت گرم و نرم كه هر شب روش ميخوابيد.
YOU ARE READING
with love,gun[cockles]
Fanfiction[completed] هفت روز...،فقط هفت روز ديگه صبر كن و اونوقت بهش بگو...! . . . . . . . . . . . 🔞خوندن اين داستان ممكنه براي خواننده هاي سن پايين مناسب نباشه🔞 ايده پرداز: @bsunknown