هييي گايز.
چطوريد گوگوليا😍
با امتحانا چه ميكنيد؟😈
پ.ن:گايز اين پارت رو يه بار بيشتر نخوندم.غلطي داشت بهم بگيد.🙏🏻❤️______________________
جنسن زنگ در رو زد و منتظر شد.
بعد از چند ثانيه كوتاه،سارا در رو باز كرد.
با ديدن جنسن لبخند بزرگي زد:سلام عزيزم.
جنسن هم لبخند زد:سلام مامان.
سارا از جلوي در كنار رفت و جنسن وارد شد.
بعد از بستن در،جنسن رو بغل كرد:اوه...دلم برات تنگ شده بود.
جنسن هم دست هاش رو دور كمر مادرش پيچيد:منم همينطور.
وقتي از هم جدا شدن،سارا گفت:فكر كردم قرار نيست امروز هم بياي.
هر دو به سمت اتاق پذيرايي رفتن.
-فقط يه سري كار كوچيك داشتم.متاسفم كه انقدر اومدنم رو عقب انداختم.
جنسن گفت و نشست روي مبل.سارا هم كنارش نشست و يه كاتالوگ از روي ميز برداشت.
اون رو باز كرد و مدل هاي مختلف كيك رو به جنسن نشون داد:خب...از اونجايي كه پارسال از كيك ات خوشت نيومد...ميخوام امسال خودت انتخابش كني.
جنسن كاتالوگ رو گرفت دستش:من از كيك بدم نيومد مامان.
-اوه پس براي همين حتي يه تيكه هم ازش نخوردي؟
سارا با دلخوري گفت.جنسن نگاهي به سارا كرد:يادت مياد ازش نخوردم،ولي يادت نمياد كيكش چي داشت...؟
سارا اخم كرد و مشغول فكر كردن شد:آه...بادوم زميني؟
بعد به جنسن نگاه كرد:خب كه چي؟تو عاشق بادوم زميني هستي.
جنسن سرش رو تكون داد:درسته...ولي وقتي ازش ميخورم مثل يه فيل باد ميكنم چون بهش حساسيت دارم!
سارا ابروهاش رو انداخت بالا،طوري كه تازه يادش اومده باشه:اوه خداي من...درست ميگي.
بعد كاتالوگ رو از دست جنسن گرفت:پس بايد يه سري از اينارو از ليست انتخاب هامون حذف كنم.
جنسن آهي كشيد و به مبل تكيه داد.
چطور ممكن بود مادرش بعد از اينهمه سال هنوز مسئله به اين كوچيكي رو يادش نباشه؟
اينكه پسرش،به چه چيزي حساسيت داره.
بعضي وقتا دوست داشت جاي جرد و ميشا باشه.
براي خودش تو يه خونه زندگي كنه و خودش خرج اش رو در بياره.
حتي اگه دزدي ميكرد.
ESTÁS LEYENDO
with love,gun[cockles]
Fanfic[completed] هفت روز...،فقط هفت روز ديگه صبر كن و اونوقت بهش بگو...! . . . . . . . . . . . 🔞خوندن اين داستان ممكنه براي خواننده هاي سن پايين مناسب نباشه🔞 ايده پرداز: @bsunknown