سلاااام به گوگولياي خودم😁
حالتون چطوره؟
ديگه گفتم اين پارتو زود آپ كنم براي جبران پارت قبل☺️❤️
اميدوارم دوست داشته باشيد اين پارتو❤️😍
وت و كامنت هم فراموش نشه❤️_________________________
جنسن زنگ رو فشار داد و پاكت مك دونالدز توي دستش رو جا به جا كرد.
بعد از چند دقيقه طولاني،در باز شد.
ميشا با بي حوصلگي به جنسن نگاه كرد و بدون اينكه چيزي بگه برگشت توي خونه.
جنسن وارد خونه شد و در رو بست:سلام...چطوري...؟اوه منم خوبم!ممنون كه پرسيدي.
جنسن به شوخي گفت.و به خاطر بويي كه به دماغش خورد شروع كرد به سرفه كردن:ميشا...ميخواي خودتو با ماريجوانا خفه كني؟
ميشا روي مبل نشست و سرش رو كج كرد:خب...دارم سعي ميكنم.
گفت و يه پك ديگه به رول توي دستش زد.
جنسن پاكت غذا رو گذاشت روي اوپن و به خونه نگاه كرد:واي...خيلي قشنگه.
گفت و بعد از در آوردن كاپشن اش اون رو انداخت روي يكي از صندلي هاي رو به روي اوپن.
ميشا چشماشو رو هم فشار داد:و خيلي روشن!ازش متنفرم.
جنسن به پنجره ديواري نگاه كرد و با ذوق گفت:اين شيشه ها براي نقاشي كشيدن محشرن.
-ميشه سياهشون كني؟
ميشا پرسيد.جنسن چشماشو چرخوند و رفت سمت ميشا.
رول رو از دستش در آورد و برگردوند توي زير سيگاري:قيافه ات داغونه.بيا يه چيزي بخور.
گفت و دست ميشا رو گرفت و بلندش كرد.
ميشا با سنگيني و بي ميلي از جاش بلند شد و اجازه داد جنسن هر جا كه ميخواد ببرتش.
اونها سمت آشپزخونه رفتن و روي صندلي هاي بلند جلوي اوپن نشستن.
جنسن پاكت رو باز كرد و مشغول در آوردن غذاها از داخلش شد.
ميشا ناخودآگاه با بوي همبرگر،آب دهنش راه افتاد و اون رو با سر و صدا قورت داد.
جنسن بهش نگاه كرد:غذا نخوردي...؟
ميشا برگر رو از دستش گرفت و شونه اش رو انداخت بالا.
بعد از باز كردن كاغذ دورش،مشغول خوردن شد.
و همين ولع،جواب سوال جنسن رو داد.
با كلافگي نفسش رو بيرون داد:خيلي لاغر شدي ميشا...نميتوني با خودت اين كارو بكني.تو الان...كلي پول داري...
DU LIEST GERADE
with love,gun[cockles]
Fanfiction[completed] هفت روز...،فقط هفت روز ديگه صبر كن و اونوقت بهش بگو...! . . . . . . . . . . . 🔞خوندن اين داستان ممكنه براي خواننده هاي سن پايين مناسب نباشه🔞 ايده پرداز: @bsunknown