هجده:بيشتر از دوست؟

670 104 331
                                    

سلاااام به گوگولياي خودم😁
حالتون چطوره؟
ديگه گفتم اين پارتو زود آپ كنم براي جبران پارت قبل☺️❤️
اميدوارم دوست داشته باشيد اين پارتو❤️😍
وت و كامنت هم فراموش نشه❤️

_________________________

جنسن زنگ رو فشار داد و پاكت مك دونالدز توي دستش رو جا به جا كرد.

بعد از چند دقيقه طولاني،در باز شد.

ميشا با بي حوصلگي به جنسن نگاه كرد و بدون اينكه چيزي بگه برگشت توي خونه.

جنسن وارد خونه شد و در رو بست:سلام...چطوري...؟اوه منم خوبم!ممنون كه پرسيدي.
جنسن به شوخي گفت.

و به خاطر بويي كه به دماغش خورد شروع كرد به سرفه كردن:ميشا...ميخواي خودتو با ماريجوانا خفه كني؟

ميشا روي مبل نشست و سرش رو كج كرد:خب...دارم سعي ميكنم.

گفت و يه پك ديگه به رول توي دستش زد.

جنسن پاكت غذا رو گذاشت روي اوپن و به خونه نگاه كرد:واي...خيلي قشنگه.

گفت و بعد از در آوردن كاپشن اش اون رو انداخت روي يكي از صندلي هاي رو به روي اوپن.

ميشا چشماشو رو هم فشار داد:و خيلي روشن!ازش متنفرم.

جنسن به پنجره ديواري نگاه كرد و با ذوق گفت:اين شيشه ها براي نقاشي كشيدن محشرن.

-ميشه سياهشون كني؟
ميشا پرسيد.

جنسن چشماشو چرخوند و رفت سمت ميشا.

رول رو از دستش در آورد و برگردوند توي زير سيگاري:قيافه ات داغونه.بيا يه چيزي بخور.

گفت و دست ميشا رو گرفت و بلندش كرد.

ميشا با سنگيني و بي ميلي از جاش بلند شد و اجازه داد جنسن هر جا كه ميخواد ببرتش.

اونها سمت آشپزخونه رفتن و روي صندلي هاي بلند جلوي اوپن نشستن.

جنسن پاكت رو باز كرد و مشغول در آوردن غذاها از داخلش شد.

ميشا ناخودآگاه با بوي همبرگر،آب دهنش راه افتاد و اون رو با سر و صدا قورت داد.

جنسن بهش نگاه كرد:غذا نخوردي...؟

ميشا برگر رو از دستش گرفت و شونه اش رو انداخت بالا.

بعد از باز كردن كاغذ دورش،مشغول خوردن شد.

و همين ولع،جواب سوال جنسن رو داد.

با كلافگي نفسش رو بيرون داد:خيلي لاغر شدي ميشا...نميتوني با خودت اين كارو بكني.تو الان...كلي پول داري...

with love,gun[cockles]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt