هي گايز:]
حالتون چطوره؟:]
چقدر امروز حرف زدنم نمياد:/😂
راستي يادم رفته بود كه عكس جرج رِد باديگارد محبوب همه شما خواننده هاي عزيز رو بذارم😂❤️
اميدوارم اين پارتو دوست داشته باشين❤️
وت و كامنت هم فراموش نشه.😑💔-مري-
______________________
صداي در اتاق جيمز اومد.
-بيا تو.
در باز شد و كريس وارد اتاق شد:با من كاري نداريد آقاي اكلس؟
-آه...نه...ميتوني بري.
جيمز جواب داد.كريس لبخندي زد و خواست از اونجا بره كه صداي جيمز نگه اش داشت:تو...از اين كار مطمئني؟
كريس نفسش رو به آرومي داد بيرون و به سمت جيمز برگشت:من...فكر ميكنم اين بهترين كاره.
جيمز از روي صندليش بلند شد:كريس اگه مشكلي هست بهم بگو...اضافه حقوق ميخواي يا...
كريس با تكون داد سرش سريع حرفش رو قطع كرد:نه نه نه آقاي اكلس...مسئله اصلا پول نيست...
آروم خنديد و ادامه داد:در واقع...فكر نكنم بتونم هيچ وقت شغل پر در آمد تري پيدا كنم.
نگاه منتظر جيمز،نشون ميداد كه اون دليل استعفا دادن يهويي كريس رو ميخواد.
كريس لبخند كوچيكي زد و سرش رو تكون داد:فقط...يه سري مشكلات خانوادگي پيش اومده كه ديگه نميتونم تو نيويورك بمونم.
جيمز سرش رو تكون داد و به سمت كريس رفت.
باهاش دست داد:ممنون.
-من از شما ممنونم آقا.
كريس گفت و دست جيمز رو رها كرد.برگشت سمت در و ازش خارج شد.
نفسش رو بيرون داد و به پله هايي كه به سمت طبقه بالا ميرفتن نگاهي انداخت.
مشكلات خانوادگي.
حتما!
شايد يه ذره زيادي دراماتيك به نظر ميومد اما تنها دليلي كه داشت از اون عمارت ميرفت جنسن بود.
يه جورايي...
نميتونست هر روز ببيندش و بدونه كه باهاش نيست.
و نخواهد بود.
شايد احساسي كه به جنسن داشت كمي بيشتر از يه دوست داشتن ساده بود.
و كريس نميخواست اون رو بگه.
حتي توي مغز خودش.
اين ديوونگي بود.
ČTEŠ
with love,gun[cockles]
Fanfikce[completed] هفت روز...،فقط هفت روز ديگه صبر كن و اونوقت بهش بگو...! . . . . . . . . . . . 🔞خوندن اين داستان ممكنه براي خواننده هاي سن پايين مناسب نباشه🔞 ايده پرداز: @bsunknown