هي گايز
خوبيد؟
زود آپ كردم ايندفعه ديديد؟☺️
راستي ديدم وت هاي پارت قبلي حتي به ٢٠ تا هم نرسيد:/
چه وضعشه آقاااا:/
ميدونم دوست داريد پارت هايي رو بخونيد كه جنسن و ميشا كنار هم باشن ولي اين پارت ها هم روندي از داستانه:/
آره خلاصه اينكه اين پارت رو لايك كنيد بفهمم واسه عمم آپ نميكنم فقط -_--مري عصباني-
________________________
-بيخيال جنسن...اونجا يه بار عاليه.
تايلر اصرار كرد.جنسن سرش رو تكون داد و خودش رو روي تختش پرت كرد:بهت كه گفتم نميتونم تاي...جرج و كريس مثل دو تا سگ مطيع دنبالمن.
-خب بپيچونشون.از پنجره ات بيا پايين و يواشكي بيا بيرون.من با ماشين ميام دنبالت.
تايلر گفت.-نميدونم...
جنسن با شك گفت.-زود باش جنسن...من نميخوام تنها برم اونجا و چند تا پسر مخمو بزنن...
جنسن چيزي نگفت.
-نكنه تو ميخواي كه مخمو بزنن؟!
تايلر پرسيد.-نه!معلومه كه نه!
جنسن سريع جواب داد.-خوبه...پس نيم ساعت ديگه ميبينمت؟
-مطمئن نيستم تاي...اگه دوباره زيادي مشروب بخورم و پدرم بفهمه...
جنسن گفت.تايلر حرفشو قطع كرد:تو قرار نيست مشروب بخوري و كسي هم قرار نيست بفهمه باشه؟و درضمن انقدر بهم نگو "تاي" احساس ميكنم غذاي تايلندي ام.
-باشه تاي!
جنسن با شيطنت گفت.بعد مكث كوتاهي ادامه داد:ولي جداً نميتونم بيام...
تايلر آهي كشيد:مطمئني؟
جنسن سرش رو تكون داد:واقعا حوصله يه بحث بزرگ ديگه با پدرم رو ندارم.
-خيله خب...پس...فكر كنم دوشنبه تو دانشگاه ميبينمت.
تايلر با نااميدي گفت قطع كرد.جنسن نفسش رو با كلافگي داد بيرون و غلتي روي تخت اش زد.
اما كنترل اش رو از دست داد و افتاد روي زمين.
سرش رو با دست گرفت و خواست از جاش بلند شه كه چيزي به ياد آورد.
YOU ARE READING
with love,gun[cockles]
Fanfiction[completed] هفت روز...،فقط هفت روز ديگه صبر كن و اونوقت بهش بگو...! . . . . . . . . . . . 🔞خوندن اين داستان ممكنه براي خواننده هاي سن پايين مناسب نباشه🔞 ايده پرداز: @bsunknown