ده:جرئت يا حقيقت

825 131 658
                                    

هي گايز :)
خوبيد گوگولياي عمو؟
واااو معلومه پارت قبل رو خيلي دوست داشتيد كامنت بارونش كرديدا😍❤️
خب...اين عكسي كه ميبينيد،براي قسمت description  داستانه كه تازه عوضش كردم.
چون داستان تو لايبري تون اده و احتمالا اين رو نميبينيد،اينجا گذاشتمش.
براي اينكه حتما بايد خونده ميشد توسط شما😈🤗
خب ديگه خيلي حرف زدم😁
اميدوارم اين پارتم دوست داشته باشيد😘

بوس بوس

-مري-

_______________________

جنسن دستش رو مشت كرد و برد سمت در.

خواست ضربه ايي بهش بزنه اما مكث كرد.

دوباره،براي بار سوم.

كمي عقب رفت و به خونه كوچيكي كه جلوش وايساده بود نگاه كرد.

-اين درست نيست.
جنسن زير لب گفت.

شايد بايد برميگشت.

اون الان رسماً داشت وارد خونه يه مجرم ميشد.

دو تا مجرم در واقع.

با حالتي عصبي سرش رو تكون داد:نه نه نه جنسن!فقط برگرد و برو باشه؟اينجا جاي تو نيست.

شروع كرد راه رفتن جلوي در خونه.

-فقط...پيتزا رو بذار جلو در و روي جعبه بنويس نميتوني بموني...
جنسن با خودش گفت.

-نه اين...خوب نيست...خب...ميتوني پيتزا ها رو هم با خودت ببري...آره اينطوري كمتر ضايع ميشه.
جنسن راه حل بهتري به خودش پيشنهاد داد.

همون موقع در باز شد.

جرد بود:يا اينكه ميتوني دست از حرف زدن برداري و بياي تو؟

جنسن با چشم هاي گرد به جرد نگاه كرد.

بعد تك خنده ايي خجالتي كرد و سرش رو تكون داد:متاسفم.درست ميگي.

وارد خونه شد و جرد در رو پشت سرش بست.

ميشا روي مبل نشسته بود و داشت سر تا پاي جنسن رو ور انداز ميكرد.

جنسن لب هاش رو بهم فشار داد و سلام كوتاهي به ميشا كرد.

-او-هوم.
ميشا بيخيال گفت و به تلوزيون نگاه كرد.

with love,gun[cockles]Where stories live. Discover now