bath

192 29 4
                                    

در کشو رو باز میکنه و برگه‌هارو در میاره. لبخند میزنه و سمتش برمیگرده. هنوز مشغول سر و کله زدن با ساعت خراب شده‌ی روی میزه. دستاشو دور شونه‌هاش میذاره و برگه رو جلوش میگیره. تکونشون میده و لاله‌ی گوششو بوس میکنه.
«نتای پیانوتن.»

چشماش برق میزنه و نتا رو از دستش میگیره. گونه‌ی جیمین و میبوسه و خوندن نتا رو شروع میکنه. «از کجا اووردیشون؟»
سرد میشه اول اما وقتی چشماشو میبینه همش میره کنار. «اون روز که رفتم لباساتو از خونه بیارم اووردمشون.»
«جیمین تو یه تیکه از اسمونی!»
جیمین میخنده. «اسمون صبح یا شب؟»

سرشو بلند میکنه و لباشو گاز میگیره. «اگه تو قراره اسمون باشی صبح و شبش به یه اندازه قشنگه چیمی.»
برگه هارو تا میکنه و روی میز میذارتشون.

دستاشو به هم فشار میده و چند بار محکم پلک میزنه. نفس عمیق میکشه و همه‌ی توانشو جمع میکنه. «میخوای برگردیم خونمون؟»
کوک هنوز خیلی مشغول درست کردن ساعته. «ما الانم خونه‌ایم جیمین.» نفسشو با صدا بیرون میده و به زور میره توی بغلش. نچ‌نچ میکنه. «دارم کار میکنم جیمین. میدونی که زمان خیلی مهمه.» جیمین پیچ‌گوشتی رو از دستش میگیره و اروم روی میز میذاره. «به همون اندازه‌ای که میدونم چقدر زمان مهمه، اینو میدونم که به سوزی قول دادی. و اینم میدونم که دلت برای خونه تنگ شده. همونجایی که برای جفتمون خریدیش.»

چشمای اشکیشو با استین لباسش پاک میکنه. «من خیلی وقته که نرفتم اونجا. هیچ‌چیزیم نتونستم واسه سوزی بنویسم که ارزششو داشته باشه.» جیمین صاف میشینه و دستای کوک و تو دستاش میگیره. «جونگ‌کوکی. هر چیزی که مینویسی ارزششو داره. فقط باید به سوزی فکر کنی و بنویسیش. فقط کافیه صداشو از بین کلاویه‌ها بشنوی.»

بلند میشه و میره تو اتاق. صدای کیسه‌ها میاد و بعد یه چیزی پرت میشه روی تخت. «فک کنم که به اندازه‌ی کافی لباس دارم مگه نه؟ یعنی خونه‌ی تو و سوزی‌ام یه سری لباس داشتم. میتونم برم اونارم بر دارم. یکمم از اینا برمیدارم. تو خونه‌ام باید یکم داشته باشم.»

کوک توی چهارچوب در جابه جا میشه و دست به سینه وایمیسته. «موقعی که داشتی میرفتی حتی یدونه لباسم جا نذاشتی تو خونه‌ی من و سوزی.» جیمین سرفش میگیره و کوک میره و براش یه لیوان اب میاره. شروع میکنه وسیله‌های جیمین و توی چمدون میریزه. «ولی جیمین، هرجا که باشی برای من خونست.»
جیمین قد بلندی میکنه و گونه‌ی کوک و میبوسه و از اتاق میره بیرون. لباسا رو که توی چمدون میذاره چند تا یادگاری برمیداره.
«جیمین. من خستم. اگه خیلی کار داری بیدار بمونم!»
صدای جیمین دوره ولی میشنوه. «بخواب تو من انجامشون میدم.»

میره توی خال و اهنگ مورد علاقشونو میذاره و‌صداشو کم میکنه. روی مبل دراز میکشه و خوابش میبره.

sea/(kookmin)Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ