جین صبح زود بیدار شد و بعد از گرفتن یه دوش با حوله ایی دور کمرش و حوله کوچیکی روی موهاش از اتاق بیرون اومد تا سریع صبحونه ایی بخوره و بره سر کار
به محض وارد شدن به اشپزخونه با هیکل لاغری که پشت به اون درحال درست کردن چیزی روی گاز بود مواجه شد و تازه یادش افتاد که دیگه تنها نیست
مارک با شنیدن صدای قدم هاش درحالی که لبخند میزد سمتش برگشت
_بیدار شد.....
اما با چیزی که دید حرفشو خورد و اب دهنش رو قورت داد انتظار دیدن جین یونگ رو اینجوری نداشت بالا تنه ی جین یونگ با سیکس پک اش و عضله هاش نفس مارک رو بریده بود اما با صدای جین یونگ به خودش اومد
_چته؟
چند بار پلک زد تا به خودش بیاد و دوباره لبخند زد
_بیدار شدم و صبحونه درست کردم امیدوارم ناراحت نشده باشی که بی اجازه اینکارو کردم الان میز رو میچینم
جین یونگ ابروشو بالا انداخت و از روی میز یه نون تست برداشت و یکم کره ی بادوم زمینی روش مالید و در همون حین با بی حسی گفت
_مشکلی نیست ولی من وقت صبحونه خوردن ندارم باید برم سر کار خودت بخور
اینو گفت و قسمتی از نون تست رو توی دهنش گذاشت و سمت اتاقش رفت
اما مارک با ناراحتی به مسیر رفتنش نگاه کرد امروز با وجود اینکه خوابش میومد صبح زود بیدار شده بود تا برای جین یونگ صبحونه درست کنه و اولین وعده ی غذایی شون رو باهم بخورن ولی جین یونگ به راحتی اونو نادیده گرفته بود
جین یونگ بعد از پوشیدن لباساش از اتاق بیرون اومد و با مارک که حاضر و اماده روی مبل نشسته بود مواجه شد
به محض ورود جین یونگ به پذیرایی مارک سمتش برداشت و سریع بلند شد
_منم باید برم سر کار ممکنه منم برسونی لطفا
جین یونگ اه کلافه ایی کشید حس میکرد مسئولیت یه بچه رو به زور بهش دادن ینی نمیتونه یه تاکسی بگیره و خودش بره؟وقت جین یونگ با ارزش تر از این حرفاست هرچی میکشید از مادرش و رفتار خودسرانه اش بود
_خیله خب بریم. برای مصاحبه میری؟
با سوال جین نگاه هیجان زده بهش نگاه کرد این اولین بار بود که جین یونگ خودجوش سعی میکرد باهاش حرف بزنه حین بیرون اومدن از خونه جواب داد
_نه قبلا مصاحبه مو انجام دادم
_پس استخدام شدی
مارک سرشو تند تند بالا پایین کرد باعث تکون خوردن مو های قهوه ایی روشن روی پیشونیش بشه
جین یونگ دکمه اسانسور رو فشار داد ومنتظر موند نگاه خیره ی مارک و پشت سرش حس میکرد نمیفهمید چرا این پسر اینقد بهش زل میزنه
_چیزی شده؟
با پرسیدن سوالش به سمتش برگشت رنگ گرفتن گونه و هول شدنش از چشماش دور نموند مارک سرش و پایین انداخت خودشو لعنت کرد اخه چرا داشت اینقد بی جنبه بازی درمیاورد
_نه
باز شدن اسانسور جای سوال دیگه ایی رو باقی نذاشت
...
تا رسوندنش به کمپانی جدیدش به سکوت گذشت
_ممنونم که رسوندیم
جین به تکون دادن سرش کفایت کرد
از ماشین پیاده شد و بعد از نگاهی به ساختمون وارد شد سمت نگهبانی رفت
_سلام خسته نباشید
_ممنون بفرمایید
_اقای ایم رو کجا میتونم پیدا کنم?
_طبقه سوم
سری به عنوان تشکر برای مرد میانسال تکون داد سمت اسانسور رفت و دکمه طبقه ی سوم رو فشار داد در های اسانسور باز شد ازدحام و شلوغی اون طبقه هیچ سنخیتی با دو طبقه پایین تر نداشت همه انگار که کار مهمی داشتن به این طرف و اونطرف میدویدن و تند تند حرف میزدن نفس عمیقی کشید و لبخند رو لباش اومد یادش رفته بود چقد عاشق همچین فضاییه دیدن جین یونگ اینقد هیجان زده اش کرده بود که یادش رفته بود چقد برای کار کردن اینجا هیجان داشت مارک عاشق خبرنگاری بود و یه جورایی به نظرش شغل رویایی بود بین اون شلوغی خودشو به منشی رسوند
_با اقای ایم قرار ملاقات داشتم
_شما اقای؟
_توان،مارک توان
_بهشون خبر میدم
سری تکون داد و منتظر موند
_بفرمایید اقای ایم منتظر تون هستن
نگاهشو از اون همهمه گرفت با تقی به در وارد شد
_بفرمایید
ایم سرشو از روی ورقه های زیر دستش بلند کرد و با دیدن دوستش لبخندی زد و بلند شد
_سلام مارک کی اومدی پسر؟چرا بهم زنگ نزدی بیام دنبالت
_ممنون جه بوما پسر عمه ام اومد دنبالم پیش اوم میمونم
_خب پس خوبه خیلی خوشحالم که اینجایی ببین مارک یه پرونده ی جدید دستم رسیده که خیلی محشره میخوام بهش رسیدگی بشه ولی همونجور که میبینی امروز همه خیلی سرشون شلوغه برات مشکلی نیست همین الان کارتو شروع کنی و بری دنبال این پرونده؟کارای استخدام ررو میتونیم بعدا انجام بدیم
چشمای مارک برقی زد بالاخره قرار بود کارشو شروع کنه و این هیجان زده اش میکرد
_حتما در مورد چیه؟
_یه پرونده ی تجاوزه و توجه های زیادی رو به خودش جلب کرده من اگه جات بودم الان میرفتم دادگاه شنیدم وکیل قربانی الان اونجاست
_باشه حتما فقط من هنوز اینجا رو خوب بلد نیستم اگه یکی رو باهام بفرستی خیلی خوب میشه
_اره حتما حتما یه فیلم بردار باهات باشه خیلی بهتره
جه بوم گفت و سمت تلفن اتاقش رفت و چند ثانیه بعد یه پسر با موهای مشکی نسبتا بلند و یه لبخند بزرگ وارد اتاق شد به مارک سلام کرد جه بوم بهم معرفی اشون کرد مثل اینکه اسم پسره یونگجه بود جه بوم برای یونگجه توضیح داد کجا باید برن
چند ثانیه بعد یونگجه و مارک توی ماشین نشسته و به سمت دادگاه میرفتن
_خب مارک کجایی هستی یکم لهجه داری فک نکنم کره ایی باشی
مارک لبخندی زد
_من متولد امریکام و دو رگه ی چینی و کره ایی هستم
_اوه چه باحال منم از موکپو میام چند سالته؟
_من ۲۵ سالمه
یونگجه با قیافه ی شوکه شده برای یه لحظه سمت مارک برگشت
_شوخی میکنی؟غیرممکنه
مارک با خجالت خندید دستی پشت گردنش کشید
_معمولا بهم میگن که جوون تر میزنم
_من 21 سالمه و فکر میکردم تو همسن منی واو هیونگ تو فوق العاده ایی
مارک در جواب خندید و همون لحظه یونگجه ماشین رو پارک کرد و هردوتاشون پیاده شدن
مارک به ساختمون عظیم دادگاه نگاه کرد یه جورایی ابهتش گرفته بودش با دست یونگجه روی شونه اش به خودش اومد
_بریم؟
مارک لبخندی زد و سرشو تکون داد وارد دادگاه شدن و اونجا هم نسبتا شلوغ بود داخل ساختمان هم دیدنی بود و مارک محو تماشا شده بود که یونگجه با شونه اش به شونه ی مارک ضربه ی ارومی زد
_اونجاست اون وکیل قربانیه اگه بتونیم باهاش یکم حرف بزنیم و اطلاعات بگیریم خیلی خوب میشه ولی شنیدم ادم سخت گیریه
مارک نگاهشو از دیوار ها گرفت و به جایی که یونگجه اشاره میکرد نگاه کرد و با دیدن جین یونگ که یه گوشه وایستاده و با مرد دیگه ایی با جدیت حرف میزد چشماش گشاد شد و چیز عجیب تر اینکه یونگجه داشت به جین یونگ اشاره کرد
_کدومو میگی یونگجه؟
_همون دیگه اونیکه کت و شلوار سرمه ایی با یقه اسکی سیاه زیرش پوشیده
نه مارک اشتباه نمیکرد یونگجه دقیقا منظورش جین یونگ بود
_خیله خب بیا بریم
با هم سمت جین یونگ رفتن و با رسیدن بهش مارک گلوشو صاف کرد که باعث شد هم جین یونگ و هم اون مردی که باهاش حرف میزد سمتش برگردن
_جین یونگ شی میخواستم در مورد پرونده تجاوزی که جدیدا برعهده گرفتید باهاتون صحبت کنم میشه چند دقیقه از وقتتون رو بگیریم
مارک گفت و چشماشو بست و لبخند زد اما جین یونگ با تعجب نگاش میکرد و بعد از چند ثانیه اخم وحشتناکی کرد و مچ دست مارک رو گرفت و دنبال خودش کشید مارک ازینکه جین یونگ دستش رو گرفته بود ذوق زده بود اما سعی کرد ظاهرشو حفظ کنه
_جین یونگ شی صبر کنید باید همکارم هم حضور داشته باشه
جین یونگ اما بی توجه به مارک وارد یه اتاق شد درشو بست و مارک رو محکم به دیوار کنار در کوبید و روبه رو اش وایستاد و دستشو کنار سرش گذاشت و از لای دندوناش غرید
_هیچ معلومه داری چه غلطی میکنی؟
_معلومه خب دارم کارم رو انجام میدم
_ببین مارک هیچی توی زندگیم اندازه ی کارم برام مهم نیست و اصلا تحمل نمیکنم که کسی بخواد در این مورد باهام شوخی کنه
مارک ابرو هاشو بالا انداخت
_ولی من که باهات شوخی نمیکنم
_منظورت چیه
_من خبرنگارم و یه پرونده بهم دادن که در موردش اطلاعات جمع کنم و حالا اتفاقی تو وکیل اون پرونده ایی
جین یونگ با تعجب نگاش کرد
_تو خبرنگاری؟
مارک سرشو تکون داد و لبخند زد انتظار داشت جین یونگ با فهمیدن اینکه باهاش شوخی نمیکنه اخماشو باز کنه ولی اخماش بیشتر توی هم رفت و بهش نزدیک تر شد
_ببین چی میگم اقای خبرنگار من چیزی ندارم بهت بگم پس بهتره اینجا ول نچرخی و بری دنبال یه چیز دیگه فهمیدی؟
مارک با خودش فکر کرد بهتره الان سرشو پایین بندازه و معذرت خواهی کنه و بره ولی یادش اومد قبل اینکه به سئول بیاد به خودش قول داده بود که دیگه عشقش رو پنهوون نکنه هرچند غیر ممکنه ولی تمام تلاشش رو برای بدست اوردن جین یونگ بکنه برای همین تمام جراتش رو جمع کرد نفس عمیقی کشید سرشو بلند کرد و از پایین به چشمای جین یونگ زل زد دوتا دستای لرزونشو روی سینه ی جین یونگ گذاشت و چند بار پلک زد
_حالا نمیشه یه اطلاعات کوچولو بهم بدی؟

ESTÁS LEYENDO
worship
Romance👬 کاپل: جینمارک 🌻 ژانر: رمنس.درام.اسمات ################# با ذوق و کنجکاوی خودشو کنار جین یونگ رسوند میتونست ببینه که چقدر خسته اس اما بازم فوق العاده به نظر میرسید _ممنونم که قبول کردی یه مدت پیشت بمونم _مطمئن باش اگه دست من بود هیچ وقت همچین...